همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”شهید مهدی باکری را چقدر میشناسید؟ ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
زندگینامه
مهدی باکری در سال ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب به دنیا آمد. پس از پیروزی انفلاب اسلامی. مهدی باکری با مدرک مهندسی مکانیک وارد سپاه ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به شهرداری ارومیه منصوب شد و در مدت کوتاه این تصدی این مسئولیت خاطرات جاودانه ای در ذهن مردم این شهر بجا نهاد.
ازدواج او مصادف شد با آغاز جنگ تحمیلی.مهدی باکری از عملیات فتح المبین با مسئولیت فرمانده گردان در خط مقدم نبرد حاضر بود و تا زمان شهادتش به فرماندهی دومین لشکر خط شکن دفاع مقدس(۳۱ عاشورا) ارتقا پیدا کرد.
مهدی باکری سرانجام در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و پیکر پاکش نیز در حین انتقال به پشت جبهه بر اثر اصابت موشک خاکستر شد.
روایت متفاوت و ادبی از شهادت مهدی باکری به قلم محمد طاهری خسروشاهی :
همه آن سوی آب در دلهره و نگرانیاند. نکند “احمد” هم نتواند راضیات کند. احمد کاظمی؛ آن شیرین لقای جبهه، آن رفیق دلداده، جایش چهقدر اینجا خالی است، چهقدر آرزوی شهادت در رگ و جانش موج میزد، کجایی احمد که بیایی و این فرشتههای متبسم سبزپوش را ببینی که به یاریمان آمدهاند…
تو اما التماسهای برگشتن به آن سوی آب را نمیشنوی و فقط حلاوت انگبین است که بر لب داری و قطره قطره بر کام جان و روح احمد مینشانی، حیفت میآید این عطر نجیب و بهشتی را تنها ببویی و ببوسی:
«احمد پاشو بیا اینجا، این طرف من چیزهایی میبینم که شما نمیبینید، اگر بدانی اینجا چه عالمی است، اگر تو هم اینجا بودی همیشه با هم بودیم، بیا این طرف تا برای همیشه با هم باشیم… احمد…» صدا قطع میشود…
آنقدر تماس میگیرد و سماجت میکند تا بالأخره بیسیمچیات گوشی را برمیدارد و دلتنگ میگوید: تو، «فرمانده سلحشور بدر» نمیخواهی حرف بزنی، یعنی اصلاً نمیتوانی کلامی لب بگشایی،… خون از فرق شکافتهات در فوران است و نگاهت بر راه آتش افتاده کربلا مانده است.
قایق اما خبر دیگری شنیده است و دل به وسط آبها میکشاند، تن خسته جانت در کنج قایق صبورانه افتاده است و همراه بهشتیات؛ «علیرضا تندرو» سکاندار قایق وصل تو به حضرت یار است و جان میکند تا جان بدهد و از میان فوج فوج گلوله و آتش، تو را به سلامتِ ساحل برساند تا لااقل پیکر پاکت را توتیای چشمهای منتظر رزمندگان کند. اما قایق از فرمان او سر برمیتابد…
قایق از روی سیلبند به گلوگاه میرسد و حریف چه لذتی میبرد از دیدن یک قایق تنها در امواج آن همه آب، دسته دسته غنیمت دیده، سوی سیلبند ریختهاند و دلشان را خوش کردهاند که صیدت میکنند و بعد آن همه تلفاتی که تو به دامنشان ریختی، دلشان را خنک میکنند.
آرپیجیزنهای حریف برای هدف گرفتن قایق تو از هم پیشی گرفتهاند و نمیدانند یعنی چشمهای پردهگرفتهشان نمیبیند که آنجا بر بالای قایق هم، صف به صف فرشتگان تماماً سبزبال بهشتی برای بردن تو و بر دوش گرفتن تو به اعلی علییّن پروردگار، از هم پیشی میگیرند و چهقدر متبسّم و رخ برافروختهاند.
در آسمان هلهله درود و اسپند است و بر روی آب دجله، هالهای از آتش و انفجار است و لاشه نیمسوخته قایقی که تو را شتابان بر چشم نشانده میبرد تا «وادخلی جنتی»…
پیشنهاد می کنیم مقاله “شهید حسن تهرانی مقدم ” را نیز مطالعه بفرمایید.
حالا دیگر غروب شده و عصر عاشورا است که بر لب فرات تجلی یافته است.
سرت را بر نازکای بالهای سبز ملائکه سبزپوش و متبسّم گذاشتهاند و بال در بال با تو، مسرور تا جناتالتجری میآیند «سَعیکُم مَشکوراً، یدخُلِ من یشاء فی رحمته» تو در یک آن به روز موعود میرسی و همه «روح و ریحان» است و سلام، تو پاکیزهترین دلشده پذیرفته شده پروردگاری! به چشم بوسیات همه شهیدان تاریخ صف بستهاند و تو را چشم در راهند.
و در آن سو، پایینتر از آسمانها، قایقی در ولوله آتش و دود گم شده است و این سو، همه از این اتفاق شگرف به تکاپو افتادهاند و چشمهایشان را از گریه نمیتوانند پس بگیرند.
به آب میزنند تا لااقل ردّی و نیمنشانی از تو بیابند و حتی اگر شده تکهای از گوشه آن لباس چند سال پوشیده خاکستری رنگ تو، به یادگار بیاورند و دل ماتمزدهشان را جلا بدهند.
نگاه زخمیشان از لابهلای نیزارها تا هر سیاهی روی آب که نمایان میشود آب را میکاود، اما دریغ گلبرگی از باغ مصفّای تو نصیبشان نمیشود، حالا باورشان به یقین رسیده است که سردار مهربان و سرشار از معرفت عاشوراییشان، همان که همیشه از بیخوابی و خستگی جنگ، پلکهایش پر میزد، در دل اقیانوسها آرام خوابیده و برای اولینبار در تقدیر آفرینشش قدری که نه! تا ابد دل آسوده، چشم بسته است.
بخواب سردار حماسههای شگفت! بخواب همه معرفت و ادب، همه مهر و گذشت، خوابت پر از فردوس برین باد و «تُسمّی سلسبیلاً» گوارایت در آن یوم «کلاّ لاوز»، در آن هنگامه که هرگز مفرّی برای هیچ جنبنده نیست، راه را نشانمان بده و شفاعتمان کن.
تنهاترین سردار حسین!
با لای لای غریبانه حضرت فاطمه پرپر(ع)، دلآسوده بخواب در دل فرات، دلنگران العطش نازدانههای مولایت نباش که علمدار، همه فرات را بر دوش کشیده و به خُنکای زلال کوثر رسیده است و همه منتظر تواند…
خداوند، پاکیزه قبولت کرده سردار!
پیشنهاد می کنیم مقاله “شهیدی که مزارش همیشه بوی عطر میدهد ” را نیز مطالعه بفرمایید.
شهید باکری از نگاه بزرگان
حضرت امام خمینی )ره( بعد از شهادت مهدی فرموده است: خداوند شهید اسلام (مهدی باکری) را رحمت کند.
مقام معظم رهبری نیز در خصوص شهید مهدی باکری فرموده است: شهید باکری یکی از همین جوان هاست، من آن شهید را قبل از انقلاب از نزدیک می شناختم. این جوان مومن و صالح مشهد پیش من آمد، حق او بود که بعد از انقلاب یکی از سرداران این انقلاب بشود، چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود.
حجت الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باکری گفته است:
وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده ای باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
پیشنهاد می کنیم مقاله “شهید اهل کرامت، عبدالحسین برونسی” را نیز مطالعه بفرمایید.
منبع:خبرآنلاین،نویدشاهد،صدا و سیمای مرکز آذربایجان شرقی