گسترش مثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت

گسترش مثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت

آدم ها موجودات عجیبی اند، زود دل می بندند و عادت می کنند و زود دل می کنند و فراموش می کنند. از دو روز دنیا یک روز و نیمش را در حال دل بستن هستند و نیم روز باقی مانده را در حال حسرت و پشیمانی از آن. اما می رسیم به این ضرب المثل که می گوید از دل برود هرآنکه از دیده برفت! همانطور که گفته شد آدم ها زود دل می بندند و زود ادعای عاشقی می کنند اما بعد از گذر چند صباحی با ندیدن و دوری از آن زود فراموش می کنند و به دیگری دل می بندند.

چرخه ی طبیعت اینگونه است تا زمانی که جلوی چشم دیگران هستی و تو را می بینند در یادشان باقی می مانی ولی تا همین که دور شوی و دوری کنی و به قول معروف از جلوی دید آن ها بروی تو را فراموش می کنند. اما بیاییم با دیدی مثبت به این ماجرا نگاه کنیم. بیاییم آدم هایی که با حضورشان در زندگی ما به ما امواج منفی وارد می کنند و دل ما را از سیاهی و کدورت تیره می کنند را از خود دور کنیم به طوری که دیگر آن ها را نبینم تا رفته رفته با ندیدن آن ها از دل و از زندگی ما بیرون روند به دنبال آن دل ها باری دیگر صاف و سفید شوند و کینه از دل ما فراری شود.

با همه ی این اوصاف این ضرب المثل راه و روشی درست را پیش روی ما می گذارد آن ها سنجش و آزمونی است که انسان می تواند در مسیر زندگی از خود بگیرد بر فرض مثال اگر ادعای عشق و محبت کرد مدتی را از او دوری کند، اگر هم چنان در یاد او بود آن موقع به این نتیجه می رسد که نیامده که برود آمده تا بماند و در زندگیش نقش آفرین باشد و گر نه هر آدمی که مهم نباشد خیلی زود با دوری از آن از دل می رود.

بازآفرینی ضرب المثل از دل برود هرآنکه از دیده برفت

آدم ها موجودات عجیبی اند، زود دل می بندند و عادت می کنند و زود دل می کنند و فراموش می کنند. از دو روز دنیا یک روز و نیمش را در حال دل بستن هستند و نیم روز باقی مانده را در حال حسرت و پشیمانی از آن. اما می رسیم به این ضرب المثل که می گوید از دل برود هرآنکه از دیده برفت! همانطور که گفته شد آدم ها زود دل می بندند و زود ادعای عاشقی می کنند اما بعد از گذر چند صباحی با ندیدن و دوری از آن زود فراموش می کنند و به دیگری دل می بندند.

چرخه ی طبیعت اینگونه است تا زمانی که جلوی چشم دیگران هستی و تو را می بینند در یادشان باقی می مانی ولی تا همین که دور شوی و دوری کنی و به قول معروف از جلوی دید آن ها بروی تو را فراموش می کنند. اما بیاییم با دیدی مثبت به این ماجرا نگاه کنیم. بیاییم آدم هایی که با حضورشان در زندگی ما به ما امواج منفی وارد می کنند و دل ما را از سیاهی و کدورت تیره می کنند را از خود دور کنیم به طوری که دیگر آن ها را نبینم تا رفته رفته با ندیدن آن ها از دل و از زندگی ما بیرون روند به دنبال آن دل ها باری دیگر صاف و سفید شوند و کینه از دل ما فراری شود.

با همه ی این اوصاف این ضرب المثل راه و روشی درست را پیش روی ما می گذارد آن ها سنجش و آزمونی است که انسان می تواند در مسیر زندگی از خود بگیرد بر فرض مثال اگر ادعای عشق و محبت کرد مدتی را از او دوری کند، اگر هم چنان در یاد او بود آن موقع به این نتیجه می رسد که نیامده که برود آمده تا بماند و در زندگیش نقش آفرین باشد و گر نه هر آدمی که مهم نباشد خیلی زود با دوری از آن از دل می رود.

Spread like the heart of whoever lost sight of

انشا ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت

رویاهایش را فعلی به نام”رفتن” تغییرداده بود، رفتن ازاین کشور ، آری یک فعل ساده آنهم از جنس رفتن شکست کمر رویا های دخترانه ام را …
امیر رفته بود و چند هفته‌ای از آن روز کذایی می گذشت و من تنها با خاطراتمان روزهایم را سپری می کردم و درخیالم فراموش کردن امیر را یا بهتر است بگویم آن عشق ۲۰ ساله را اتفاقی محال می دانستم، اما پس از گذر یک سال تمامی خاطرات درآخرین اتاقک تاریک ذهنم زندگی می کردند…

دیگررنگ چشمان امیر را فراموش کرده بودم و باشنیدن اسمش چیزی دراعماق قلبم به وجود نمی آمد…
و در آن روز بود که به یاد حرف مادرم افتادم که می گفت :

از دل برود هر آنکه ازدیده برفت

گسترش مثل از دل برود هر آن که از دیده برفت
مقدمه : مطمئن باشید اگر چیزی یا کسی را مدتی نبینی از خاطرت پاک میشود

اگر هم پاک نشود چهره اش از خاطرت میرود یا چهره ی او تغییر میکرد

یا رفتارش تغییر میکند و …

تنه ی انشا : در روزگاران گذشته، در یک شهری یک خانواده که یک فرزند داشتند زندگی میکردند.

بچه ی آنها بزرگ و بزرگتر شد و پسر تصمیم گرفت که برای تحصیل و کار به شهری دور برود.

پدر و مادرش را به سختی قانع کرد که به سفر برود پس از قانع کردن آن ها، عازم سفر شد

تمام وسایل خود را جمع کرد و پدر و مادرش را بوسید و رفت.

پسر که رفت درگیر تحصیل و کار شد و چون خانواده ی او از لحاظ مادی ضعیف بودند

پسر مجبور بود برای خرج تحصیلش کار کند.

چند سالی گذشت و حتی پسر یک بار به شهر خودشان نرفت که به پدر و مادرش سر بزند.

پدر و مادرش از غصه پیر شده بودند و جوانی و زیبایی خودشان را از دست داده بودند

و خبر نداشتند که پسرشان کجاست و دارد چه میکند.

بعد از گذشت ۲۰ سال پسر تصمیم گرفت به شهر خود بازگردد و پدر و مادرش را خوشحال کند

که پسر آنها پیشرفت کرده و بهترین شغل را دارد.

به زور آدرس خانشان را پیدا کرد چون فراموش کرده بود.

به خانه رسید و در را زد و یک پیرزن بیرون آمد.

پسر تعجب کرد و گفت

تو کیستی که در خانه ی ما زندگی میکنی.

پیرزن جواب داد پسرم تو هستی که ۲۰ سال است که من و پدرت چشم انتظارت هستیم.

پسر تعجب کرد و جا خورد و قبول نکرد که این پیرزن مادرش است.

اما مادرش همه ی داستان زندگیشان را برایش تعریف کرد و پسر فهمید

که دوری او باعث شده که پدر و مادرش به این روز بیفتند.

پدرش رو به پسر کرد و گفت : از دل برود هر آن که از دیده برفت.

پسر نادم و پشیمان بود.

درست است فراموش کردن پدر و مادر سخت است

اما اگر دیده ی خودتان را از آنها دور نگه دارید ممکن است فراموش شوند.

پس مراقب باشید که از هرچیزی چشم نپوشانید چون از دلتان میروند.

Spread like the heart of whoever lost sight of

متن ادبی از دل برود هر آنکه از دیده برفت

تا تو رفتی همه گفتند :

از دل برود هر آنکه از دیده برفت… و به ناباوری و غصه ی من خندیدند آه ای رفته سفر…

که دگر باز نخواهی برگشت کاش می آمدی

و می دیدی که در این عرصه ی دنیای بزرگ من چقدر تنهایم… و بدانی که:

از دل نرود هر آنکه از دیده برفت!!!

مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت

در روزگاران قدیم دو پسر با یکدیگر دوست بودند. آن ها از زمان کودکی با یکدیگر بزرگ شده بودند

و خیلی به همدیگر وابسته بودند .

آن ها در همه کارهایشان به همدیگر کمک می کردند

و اگر برای یکی از آن دو مشکلی پیش می آمد ،

نفر دیگر برای حل مشکل دوستش از هیچ کمکی دریغ نمی کرد.

آن دو پسر در زمان کودکی هر روز از صبح تا شب با همدیگر بازی می کردند

و حتی در بعضی روزها به خانه همدیگر می رفتند و آنجا شب تا صبح استراحت می کردند .

پسرها هر دو بزرگ شدند و به مدرسه رفتند.

در زمان تحصیل هر دو پسر با همدیگر به مدرسه رفته و با همدیگر از مدرسه به خانه بر می گشتند.

گاهی هنگام برگشت از مدرسه به خانه برای همدیگر خوراکی می خریدند

و می خوردند و از بودن با همدیگر بسیار لذت می بردند.

هنگام درس خواندن هر دو پسر با همدیگر به پارک می رفتند

و همیشه با هم درس می خواندند و در درس هایشان به همدیگر بسیار کمک می کردند.

پسرها کمی بزرگ شدند و طوری شده بود

که دور شدن آن ها از هم حتی برای یک لحظه برایشان بسیار سخت و طاقت فرسا شده بود.

پس از اینکه آن دو نفر به سن جوانی رسیدند یکی از آن دو جوان برای کار کردن و کسب درآمد مجبور شد

تا به شهر و دیار دیگری برود و مدت زمان زیادی را برای کارش در آن شهر بماند و این باعث شد تا چند سالی نتواند دوست قدیمی اش را ببیند.

پس از چند سال که مشغولیت جوان کمتر شد ،

تصمیم گرفت که به دیدار دوست قدیمی و صمیمی اش برود. وقتی که جوان به دیدار دوستش در شهر دیگر رفت.

دوست قدیمی اش او را نشناخت و با او به سردی رفتار کرد.

زیرا دوست قدیمی اش چند سالی می شد که او را ندیده بود و کلا او را فراموش کرده بود.

در این موارد ضرب المثلی هست که می گویند “ از دل برود هر آنکه از دیده برفت”

پیشنهاد می کنیم مقاله “ انشا درباره دریا” را نیز مطالعه بفرمایید

مثل نویسی از دل بود هر آنکه از دیده برفت

یادم می آید که آن روز صبح هنگامی که از خواب خوش بیدار شدم خوانواده ام به من گفتند

که داریم به خانه ی جدیدی می رویم که در شهر دیگری خریداری کرده ایم؛

آن روز من به مدرسه خود رفتم و پس از برگشت دیگر به خانه بازگشتم

و به تنهایی با اتوبوس به شهر جدید رفتم و پس از آن روز دیگر با هیچکدام از دوستانم ارتباط نداشتم.

در محل زندگی جدید پس از مشکلات فراوانی که برای ثبت نام من در اواخر سال تحصیلی در مدرسه وجود داشت موفق شدم که به مدرسه بروم

و در آنجا دوستان جدید برای خود پیدا کنم و حتی دوستانی را در محله ی خود پیدا کردم که مانند من به آن مدرسه می رفتند

و با یکدیگر خاطرات فروان شیرین و تلخ را رقم می زدیم

که اگر چه چند سال گذشته است اما مرور آنها باعث خندیدن ما به کار هایمان می شود.

در آن زمان من با یکی از دوستانم بسیار صمیمی شده بودیم و لحظه ای را بدون یکدیگر نمی‌توانستیم تصور کنیم

اما او کم کم کار های انجام می داد که باعث می شد از نگاه من بیفتد و کم کم در دل من دیگر جایی برای او باقی نماند.

پس از گذشت چند سال دیگر من او را ندیده ام

و حتی خبری از او و همکلاسی هایم که در محل زندگی قبلی و جدید بوده اند ندارم

و مثل این که یک روز همه باید یکدیگر را فراموش کنند

چون که این قانون این زندگی ما محصل هاست.

نتیجه: همیشه به دنبال دوستانی باشیم که ویژگی ها و خصوصیت های اخلاقی و دینی آن ها بیشتر شبیه ما باشد

تا بتوانید دوستی پایداری را برای خود رقم بزنید

و هرگز کار هایی انجام ندهند که باعث شوند که از چشمان شما بیفتند

و کم کم از دل شما خارج شوند و چیزی جز دلتنگی برای شما باقی نماند و ضرب المثلی هست که می گوید :

از دل برود هر آن که از دیده برفت.

انشا از دل برفت هر آن که از دیده برفت مقدمه و نتیجه

مقدمه: “دستان چروکیده اش را رها کرد و رفت. دستان پدری را که سالیان سال با خونِ دل زحمتش را کشید و او را از جوانه ای به درختی تنومند تبدیل کرد. حال با بی مهری تمام او را راهی آسایشگاه کرد و خود رفت.”

بدنه : “دیگر بغض همراه همیشگی پدر شده بود. دلش میان در میان آن همه تنهایی و در بین آن چاردیواری می گرفت.

چشمش به در خشک شده بود تا شاید پسرش بیاید و احوالی از او بپرسد.

روز به روز ضعیفتر میشد و کمرش خمیده تر میشد و قلبش از آن همه سنگدلی بدرد آمده بود.

از آن همه قصاوت و بی مهری پسرش، هرروز چشمانش تر میشد.

پسر اما او را فراموش کرده بود چنانکه از ابتدا او پدری نداشته است

و ذره ای علاقه به پدر در قلبش وجود نداشت

و تنها پدر نقش باری بر دوشش داشت که آن را بر زمین نهاد و به خیالش خود را آسوده کرد.

هرصبح پدر بر روی نیمکت درون محوطه مینشست

و تا شامگاه وقتش را در انتظار پسر بی محبتش سپری میکرد.

کورسوی امیدی در دلش روشن بود که او بازمیگردد

غافل از آنکه پسر غرق در خوشی و احوالات خویش، پدر و یاد پدر را به دست بادها سپرده بود

و گویی دیگر در قلب و جان او هیچ جایی نداشت.”

نتیجه: “انسانهای بی محبت، فراموش کارند و با محو شدن انسانها از میدان دیدشان، از دلشان نیز محو خواهند شد.

گویی که از آغاز با یکدیگر غریبه بوده اند.

تنها تا وقتی در دل این افراد میتوان جای داشت، که در چشمانشان حضور داشته باشی

و اگر به هر دلیلی بروی و یا دیگر در دید او نباشی، بدان که از دل و خاطرش نیز پاک شده ای.”

انشا با موضوع از دل برو هر آنکه از دیده برفت

مقدمه: “فکر میکردم با رفتنش، نفس کشیدن برایم تمنا شود، زندگی برایم بی رنگ شود و امید را در تک تک لحظاتم گم کنم.

فکر میکردم جسمم زنده بماند شاید، اما روحم قطعا نه و به مرده ای متحرک تبدیل خواهم شد.

او رفت. با شنیدن تمام تفاسیرم از نبودنش، یک روز بیدار شد و برای همیشه رفت و پشت سرش را هم نگاه نیانداخت.”

بدنه: “با رفتنش شکستم، اما بازهم برخاستم.

زخم خوردم، اما بهبود یافتم.

تاریکی دفتر دلم را سیاه کرد، اما با تابش خورشید، روشنایی مهمانش شد.

مُردم، اما نیرویی عیسی وار مرا زنده کرد و حیاتی را که در حال سقوط بود، به پرواز درآورد.

حال که مدتها گذشته و زمان زیادیست که او را ندیده ام، قلبی را که هردَم برایش در تپش بود

دیگر در سینه احساس نمیکنم.

گویی پس از او، قلب دیگری در سینه ام متولد شده که جایی برای او و محبت به او ندارد.

گویا جسم و جانم همگی او را به ذهن باد سپره اند تا یاد او را با خود به دوردست ها ببرد.

زندگی ای را که پس از او راکد میپنداشتم،

حال چونان آبی زلال و روان در جریان است.

قلبی را که پس از او تکه ای سنگ تصور میکردم،

حال چونان آغوش مادری مهربان برای همه است و عشق تا لبالب آنرا احاطه کرده است.

صحنه ای که از وجود او تهی شد و چشمانی که دیگر وجود او را لمس نمیکرد،

به قلب و جانم سرایت کرده و او را از زندگی ام، پاک کرده است.

ذهنی که روزی به سوی کسی جز او کشیده نمیشد، حال به هرسویی که او نیست جولان میدهد.”

نتیجه: “قلبی که چونان ذهن آدمی فراموشکار است، تنها تا وقتی که در میدان دید و زندگی کسی باشی در آن جای داری.

با رفتن، جای خالی خود را، با تهی پر میکنیم و نهایتا از دل پر خواهد کشید،

هر آنکه از دید آدمی رفته است.”

 

معنی ضرب المثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت

داستان مدرن هر که از دیده برفت از دل نیز رود

ضرب و المثل معروفی است که من همیشه باهاش مشکل داشتم و به نظرم درست نمی آمد

و معترض بودم که محاله مگه میشه فرزندی را که با جان و دل بزرگش می کنیم

و یا برادر و خواهری را که در یک ظرف غذا می خوردیم

بعد از یک جدایی و یا عدم رفت و امد آنقدر غریبه بشه که از دل برود؟!!!!!!…….

و امروز می بینم لازم نیست که نزدیکان آدمی از نظر بعد مکانی از هم دور باشند

که از دل بروند بلکه امروزه بعلت تنوع فرهنگ با یک دیگر غریبه شده ایم فرهنگهای متفاوتی که یاد داده اگر “دروغ نگی موفق نمی شی ” ودیگری معتقده که ” دروغ ویرانگر است

و به آدم برمی گرده” اینجاست که سرم رو پایین می اندازم و می بینم چقدر عالی ما را به جان یکدیگر انداختند که با یکدیگر رفت امد نکنیم

و یواش یواش تنها تر و تنها تر بشیم بزرگ و کوچیک مان را قاطی کردند

کتابهای تربیتی امان که از نسلی به نسل دیگر می رسید مسخره کردند

و به جای ترمیم ان ریشه تربیتی را خشکاندند و امروز وارث جدایی انسانها و عدم درک عواطف شده ایم.

دیگه کسی با کسی یک دل نیست و شاید منظور شاعر هم همین بوده هرکه از دیدگاه (نگرش) برفت از دل نیر رود…..

شعر , متن نو و زیبای از دل برود هر آنکه از دیده برفت ؟!

آری این گونه است که دل و دیده با هم می بینند و با هم نمی بینند.

اینگونه است که دیده که دید ، دل دیگر نمی بیند ، عقل نمی شنود و حسی در دم زاده می شود که تنها لبان عطشناک آب از آن آگاه است ، آنگاه که از تشنگی در چین و شکن رود ترک برمی دارد.

دیده که دید همه را به سکوت وا می دارد و خود را به عشق می سپارد.

عشقی که همه می بینند و می شناسند ، عشقی که چشم به دل می سپارد.

رسم زمان و زمین با هم این گونه خواسته است ، اما روزی می آید که دیده نمی بیند و دل یاد را نگاه نمی دارد ،

روزی می آید که دیده که ندید ، دیدنی نیست آنچه تاکنون در ظل رویت دیده به چشم می آمد ، و فردا روز دیده نمی بیند و دل….

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

دل حرم امن الهی است ، دیده که دید به دل می سپارد ،

تو را یک روز با دیده ام دیدم و به دل سپردم و امروز که نمی بینمت با دلم دیدم ، تو را با دلم دیدم و نمیدانم به کجا سپردم !

نمیدانم حالا که از دیده و دلم رفتی و در تار و پود جانم خانه کردی و هستی ام در تسخیر تو از بند چو

منی در زمان و مکان آزاد شد ، کجایی ؟ !

نمیدانم بر کدام عرش سواری و کدام فرش به زیر پا داری ،

اما می دانم هر جا هستی ماندنی شدی در من ، آمدن و رفتن دیگر برای تو معنایی ندارد ،

تو را سالهاست به کسی سپردم که دلم را از او دارم ،

کسی که دیده را آنگونه آفرید که نبیند و ببینندش و دل را آنگونه خلق کرد که ببیند و نبینندش

از دل و دیده رود هر آنکه عرش تو گزید این نسیمی است که کم بر سر هر خانه وزید

Rate this post
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب
 

1 دیدگاه در “گسترش مثل از دل برود هر آنکه از دیده برفت

ضعیف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.