پاسخ به چند شبهه عاشورایی،با بصیرت عزاداری کنیم
همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”پاسخ به چند شبهه عاشورایی،با بصیرت عزاداری کنیم” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
۱٫شبهه ای در خصوص حضور امام محمدباقر علیهالسلام در واقعه عاشوراست. آیا آن حضرت در سال ۶۱هجری در کربلا حضور داشتند؟
بنا بر نقل قول مشهور، امام محمدباقر علیهالسلام متولد سال ۵۷ هجری قمری است و فاجعه کربلا هم در سال ۶۱ اتفاق افتاده است. در عین حال چون هم نقل تاریخی داریم مبنی بر حضور آن حضرت در فاجعه کربلا و هم حدیثی منقول از خود امام باقر علیهالسلام هست که اشاره به حضورشان در واقعه کربلا داشته، بنابراین از آنجا که همراه با پدر بزرگوار خود به این سفر آمده، ایشان در فاجعه کربلا حضور داشتند. آن حضرت در آن زمان چهار ساله بودند و جزو اسرای این فاجعه خونین و تکاندهنده به شمار میآیند.
۲٫چرا همسر حضرت زینب(س) در کربلا نبود؟
* یکی دیگر از شخصیتهای بسیار مهم و مؤثر در واقعه کربلا، حضرت زینب سلامالله علیها هستند. اما در خصوص آن حضرت این پرسش مطرح است که چرا همسر ایشان، عبدالله بن جعفر، در کربلا حضور نداشته و امام حسین علیهالسلام را در سفر به کربلا همراهی نکرد؟
عبدالله بن جعفر با اینکه یکی از بزرگان بنیهاشم بود، فرزند شهید بزرگ اسلام جعفر بن ابیطالب و برادرزاده امیرالمؤمنین علیهالسلام و بزرگ شده دست آن حضرت بود و افتخار همسری بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری سلامالله علیها را داشت اما نسبت به ولایت امیرالمؤمنین و همچنین امام حسین علیهالسلام از معرفت کافی برخوردار نبود، با وجود اینکه به این بزرگواران عشق میورزید.
او نه تنها موقعیتی را که امام حسین علیهالسلام در آن قرار داشت درک نمیکرد، بلکه به خیال خود در مقام نصیحت اباعبدالله علیهالسلام برآمد و خواست امام را از تصمیمی که گرفته منصرف کند. بنابراین بسیار تلاش کرد تا حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به این مسیر و راهی که در پیش گرفته نرود. البته او در اثر عدم بصیرت کافی تصور میکرد مسئله، مسئله جان امام حسین علیهالسلام است و تلاش داشت تا جان آن حضرت حفظ شود. حال آنکه مسئله، مسئله تکلیف همه مسلمانان و بهخصوص امام حسین علیهالسلام بود.
متأسفانه عبدالله بن جعفر این مسئله را درک نکرد. لذا تلاش کرد که امام را از رفتن به این سفر بازدارد و چون موفق نشد خودش هم از همراهی با آن حضرت کناره گرفت.
۳٫زعفر جنی و یارانش به کمک امام حسین(ع) آمد
* گفته میشود که در روز عاشورا در صحنه کربلا زعفر جنی و یارانش به کمک امام حسین علیهالسلام شتافتند اما آنحضرت بنا بر دلایلی به آنها اجازه نبرد نداد. آیا این ماجرا صحت دارد؟
بله، این ماجرا صحت دارد. همانگونه که در برخی روایات آمده ائمه علیهمالسلام، امامان انس و جن هستند. همانطور که پرسیدید در روز عاشورا گروهی از جنیان آمدند و خواستند امام حسین علیهالسلام را یاری کنند اما چون متأسفانه کسانی در ظاهر انسان اما پستتر از حیوان با امام روبهرو بودند امام نخواست در این رویارویی از قدرتهای مافوق طبیعت و ماورایی استفاده کند. بنابراین خواسته جنیان را نپذیرفت تا ماجرا به همین حالت پیش برود تا برای آزادگان عالم حجتی باشد.
۴٫ایرانیها در سپاه امام حسین(ع)
* آیا هیچ ایرانیای همراه امام حسین علیهالسلام در نهضت کربلا حضور داشته؟
ما به تصریح اسم کسی یا شماری از ایرانیان را نداریم که بگویند این افراد ایرانی در سپاه امام حسین علیهالسلام حضور داشتهاند. اگرچه معدود افرادی را گفتهاند از موالی یعنی وابستگان به اباعبدالله یا برخی از اصحاب آن حضرت در کربلا بودهاند. البته موالی بیشتر به مسلمانان غیرعربی گفته میشد که به یکی از تیرهها و قبایل بزرگ عرب پیوند خورده بودند. ممکن است در بین چند نفری که اسمشان در واقعه کربلا ذکر شده و از موالی بودهاند برخی از آنها ایرانیهایی بودهاند که در کربلا به امام حسین علیهالسلام پیوسته باشند. منتها سند و مدرکی برای اثبات آن وجود ندارد.
۵٫ شهادت امام حسین(ع) عمل اختیاری بود یا مقدّر شده بود؟
تفاوتی که میان بشر و آتش که می سوزاند وآب که غرق میکند و گیاه که می روید و حیوان که راه می رود وجود دارد، این است که انسان انتخاب میکند. او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته، در قطعیت یافتن یک راه و یک کار، خواست او مؤثر است.
انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواستههای او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد میتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.
انسان فقط یک سرنوشت حتمی ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یکی از آنها، ارادة شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بیمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام کند، ممکن است معالجه شود و اگر اقدام نکند، از بین میرود. حتمی شدن یکی از آن دو، به اختیار خودش میباشد.
امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و کنار دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می کنی؟ پاسخ داد: “از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می کنم”. یعنی قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، راهی را انتخاب می کنم که اثر خوب داشته باشد.
اما امام حسین(ع)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنیامیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعتگذار را جایز ندانسته بود)حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامههای بیشمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد.بنابراین راهی که امام برمیگزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.
حضرت میفرماید: «قد شاءالله أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند میخواهد مرا کشتةسربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».
کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند میخواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،ولی انسانها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.
در مورد امام حسین(ع) هم خداوند میخواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین در انتخاب آن راه مجبور نبود.
۶٫ شبهه دیگر در ارتباط با محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس است که چطور حضرت را همراهی نکردند؟
در پاسخ باید گفت، فرد سوم براساس منابع تاریخی در آن زمان نابینا بوده است و نفر اولی هم نه این که بنی امیه را حق می دانست و راه حضرت را باطل می دانست، بلکه تاکتیک و راه حضرت را قبول نداشت. اگر چه محمد درمدینه بوده است و یا در مکه هم با حضرت دیدار کرد و به حضرت گفت به کربلا نرو به یمن بروید این نشان از این است راه حضرت را قبول نداشت.