این دستان کوچک معجزه میکند

این دستان کوچک معجزه میکند

همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”این دستان کوچک معجزه میکند” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .

دست های کوچکش گره های بزرگی را باز کرده و غمش صدها سال است آتشی بر جان شیعیان انداخته که خاموش شدنی نیست، حرف از رقیه بنت الحسین، دختر سه ساله حادثه کربلاست که ماجراهای او با اهل حرم در کربلا موضوع روضه ها و نوحه های بسیاری در ماه های عزاداری است.

۱-بگو بسم الله الرحمن الرحيم …

جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري،‌ از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند: روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه مي‌آورد.
زيرا دكترهای لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه (سلام الله عليها ) منزل می گيرد، تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند،‌ تا اينكه روز عاشورا فرا می ‌رسد و او می ‌بيند
مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه( سلام الله عليها ) آنجاست می ‌روند.
از مردم شام می پرسد اينجا چه خبر است ؟
می ‌گويند اينجا حرم دختر امام حسين ( سلام الله عليها ) است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مي‌بندد،

و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه مي‌شود و گريه می كند،‌به حدي كه غش می ‌كند و بيهوش می ‌افتد …
درآن حال كسي به او مي‌گويد بلند شو برو منزل …

حركت می ‌كند و می ‌رود درب منزل را می ‌زند، می ‌بيند دخترش دارد بازی می كند!
وقتي مادر جويای وضع دخترش می ‌شود و احوال او را می ‌پرسد،‌
دختر درجواب مادر مي‌گويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد و به من گفت : بلند شو تا با هم بازی كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :
(( بسم الله الرحمن الرحيم ))
تا بتواني بلند شوی و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است…
او داشت با من صحبت می ‌كرد كه شما درب را زديد،‌
گفت : مادرت آمد .
سرانجام مادر مسيحی با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين (سلام الله عليها ) مسلمان شد …

۲-از رقیه علیه السلام تقاضاى همسفرى مهربان كردم

یكى از علما مى گفت : حدود سال ۱۳۳۵ شمسى ، پس از سفر حج به شام رفتم ، تا پس از زیارت مرقد مطهر حضرت زینب علیه السلام و حضرت رقیه علیه السلام و…، به كربلا و نجف اشرف بروم در سوریه تنها بوده و بسیار مایل بودم كه براى رفتن به عراق همسفر خوبى داشته باشم .
هنگامى كه وارد حرم حضرت رقیه علیه السلام شدم ، پس از زیارت ، از آن حضرت خواستم لطفى كنند و از خدا بخواهند كه همسفر مهربان و خوبى در راه نصیبم شود.

هنوز از حرم بیرون نیامده بودم كه یكى از تجار كاظمین با من ملاقات مهر انگیزى كرده ، با یكدیگر همصحبت شدیم و فهمیدم كه او نیز عازم عراق است بارى ، او رفیق شفیق و همسفر مهربان من شد.

با هم به كربلا و نجف اشرف ، و سپس به كاظمین رفتیم . او بسیار به من محبت كرد، و در طول راه میزبان مهربانى براى من بود، آنچنان كه در این سفر احساس تنهایى نكردم و بسیار به من خوش گذشت
دریافتم كه این امر از الطاف حضرت رقیه علیه السلام بوده است كه از او تقاضاى همسفرى مهربان كرده بودم
شد یقینم كز عطاى ذوالمن*** ناز رقیه این عنایت شد به من
كس نگشت از درگه او نا امید***لطف او همواره بر شیعه رسید

 

کرامات

۳-معجزه حضرت رقیه(س) برای زن باردار

در نامه‌ای که دوم جمادی الثانی ۱۴۱۸ هجری قمری به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) فرستاده شده در آن نوشته شده بود: روزی وارد حرم حضرت رقیه (س) شدم، دیدم جمعی مقابل ضریح مقدس مشغول زیارت خواندن و عزاداری هستند و مداحی با اخلاص به نام حاج نیکویی مشغول روضه خوانی است از او شنیدم که می‌گفت:خانه‌های اطراف حرم رابرای توسعه حرم مطهر خریداری می‌کنند یکی از مالکان که یهودی یا نصرانی بود به هیچ وجه حاضر نبود خانه خود را برای توسعه حرم بفروشد حتی خریداران حاضر شدند که به دو برابر و نیم قیمت خانه را از او بخرند، ولی اوحاضر به فروش نشد.

بعد از مدتی زن صاحب خانه باردار شده و نزدیک وضع حملش می‌شود هنگامی که آن زن را نزد پزشک معالج می‌برند بعد از معاینه می‌گوید بچه و مادر هر دو درمعرض خطر هستند و خانم باید زیر نظر ما باشد، قبول کردند، تا درد زایمان شروع شد.

صاحب خانه می‌گوید: همسرم رابه بیمارستان بردم و خودم برگشتم، آمدم نزد حرم حضرت رقیه (س) و به ایشان متوسل شدم و گفتم اگر همسر و فرزندم رانجات دادی و شفای آنان را از خدا خواستی و گرفتی خانه ام را به تو تقدیم می‌کنم.

مدتی مشغول توسل بودم، بعد به بیمارستان رفتم و دیدم همسرم روی تخت نشسته و بچه دربغلش سالم است.

همسرم گفت: کجا رفتی؟

گفتم رفتم جایی کاری داشتم.

گفت: نه، رفتی متوسل به دختر امام حسین (س) شدی؟

گفتم از کجا می‌دانی؟

زن جواب داد: من در همان حال زایمان که از شدت درد گاهی بیهوش می‌شدم، دیدم دختر بچه‌ای وارد اطاق بیمارستان شد و به من گفت: ناراحت نباش، ما سلامتی تو و بچه ات را از خدا خواستیم فرزند شما هم پسر است سلام مرا به شوهرت برسان و بگو نامش راحسین بگذارد.

گفتم: شماکی هستید؟ گفت: من رقیه دختر امام حسین (ع) هستم.

بعد از روضه خوانی از مداح سوال کردم این داستان را از که نقل می‌کنی؟

در جواب گفت: از خادم حرم حضرت رقیه (س) نقل می‌کنم که خود از اهل تسنن است و افتخار خدمتگزاری درحرم نازدانه امام حسین (س) را دارد و پدرش نیز از خادمان حرم حضرت رقیه (س) بوده است.

منبع:حوزه نت،باشگاه خبرنگاران جوان،سبطین

2.3/5 - (3 امتیاز)
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.