روضه خوانی ،روضه حضرت عباس(ع)
همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”روضه خوانی ،روضه حضرت عباس(ع) ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
عباس بن علی بی ابیطالب (۲۶ – ۶۱ق)، مشهور به ابوالفضل پنجمین پسر امام علی(ع) و اولین فرزند ام البنین است. مهمترین فراز زندگی او حضور در واقعه کربلا و شهادت در روز عاشورا است. در مورد زندگی و احوالاتش تا قبل از محرم سال ۶۱ق اطلاعات چندانی وجود ندارد. جز اینکه بر اساس برخی گزارشها در جنگ صفین حضور داشته است.
مادر حضرت عباس(ع) که بود؟
مادرش امّ البنین دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب بود که نیاکانش همه از دلیرمردان عرب، و در شجاعت و دلیری مشهور بودند.
امام علی (ع)، ۱۰ سال پس از وفات حضرت فاطمه زهرا (س) با امّ البنین ازدواج کرد. این بانوی مکرمه، سرپرستى فرزندان حضرت زهرا (س) را بر عهده گرفت و آنان را حتی بیشتر از فرزندان خود دوست مىداشت.
امّ البنین اجازه نمیداد که او را فاطمه صدا کنند و میگفت: مرا فاطمه صدا نکنید زیرا فرزندان حضرت فاطمه زهرا (س) با شنیدن این نام، به یاد غمهاى مادرشان مى افتند و ناراحت مىشوند.
بنابراین، فاطمه بنت حزام را «امُّ البنین» به معنای «مادر پسران» نامیدند و به این نام شهرت یافت چرا که ثمره ازدواج امام علی (ع) با وی، چهار پسر به نامهای عباس، عون، جعفر و عثمان بود.
هر چهار فرزند ام البنین (س) در روز عاشورای سال ۶۱ هجری در رکاب برادر و سرور خود حضرت سیدالشهداء (ع) در کربلا، شربت شهادت نوشیدند.
همسر، فرزندان و نوادگان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، با لُبابَة دختر عبیداللّه بن عباس پسر عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ازدواج نمود. لبابه، از بانوان بزرگ زمان خویش بود. او در فضایی آکنده از نور قرآن و مالامال از عطر روح نواز محبت به خاندان وحی، دیده به جهان گشوده و در سایه سار قرآن و عترت تربیت یافته بود. مادر لبابه، ام حکیم جویری دختر خالد بن قرظ کنانی است. تاریخِ ازدواج وی چندان مشخص نیست اما از سن فرزندان حضرت عباس علیه السلام می توان حدس زد که ازدواج او بین سال های ۴۰ تا ۴۵ هجری صورت گرفته و اینکه سن او هنگام ازدواج بیست سال بوده است.
ثمره این پیوند فرزندانی به نام های عبیداللّه، فضل، حسن، قاسم و یک دختر بود اما بین تاریخ نگاران در تعداد آنها اختلاف نظر وجود دارد.
القاب، ویژگی ها و سجایای اخلاقی حضرت عباس(ع)
کنیه حضرت عباس (ع)، «ابوالفضل» و از القاب ایشان؛ «قمر بنی هاشم»، «قمر العشیره»، «باب الحوائج»، «سقای کربلا»، «ساقی عطاشا»، «علمدار کربلا»، «صاحب لواء»، «حامل لواء»، «عبد صالح»، «طیار»، «ابوقربه» (صاحب مشک)، «عمید»، «صابر»، «محتسب» و «مواسی» (فداکار) است.
عباس بن علی (ع) به خاطر سیمای جذاب و نورانی، به «قمر بنی هاشم» و به خاطر آوردن آب به خیمهها در صحرای کربلا، «سقا» لقب گرفت.
حضرت عباس (ع) در خانه امام على (ع)، تحت تربیت خاص آن حضرت (ع) و در دامان مادری با ایمان، وفادار و فداکار، و در کنار برادرانش امام حسن و امام حسین (ع) و خواهر بزرگوارش زینب کبری (س) رشد کرد و درس هاى بزرگ ایمان، انسانیت، ایثار، صداقت، اخلاق و کمال را از این خاندان پاک فرا گرفت و از مقام والای علمی برخوردار شد.
او در روزهای کودکی و نوجوانی، از دانش و بینش، گفتار الهی و رفتار آسمانی پدر گرانقدرش امام علی (ع) بهره میگرفت و به تکامل و پویایی میرسید تا در آینده، نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگی باشد.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) نه تنها در قامت رشید بود و توانمندی و قوای جسمی بالایی داشت، بلکه از نظر کمالات و سجایای روحی و اخلاقی، جلوههای انسانی، خِرَد و دانش و حکمت نیز برجسته بود و بعد از برادرانش امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در میان همه جوانان و رجال اهل بیت (ع) نظیر نداشت.
ایمان راسخ و بسیار استوار، بصیرت بسیار نافذ، وفاداری، ادب، جوانمردی، رشادت و شجاعت، صبر و استقامت، نیکوکاری، و اطاعت از امام از ویژگیهای برجسته حضرت ابوالفضل العباس بن علی ابن ابی طالب (ع) است.
نحوه رشادت و شهادت عباس بی علی(ع)
در روز عاشورا عباس بن علی علیه السلام هنگامی که تنهایی امام حسین علیه السلام را مشاهده کرد، نزد او رفت و گفت:«آیا رخصت می دهی تا به میدان روم؟»
امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد و آن گاه فرمود:« ای برادر! تو پرچمدار من هستی.»
عباس گفت:« سینه ام تنگ شده و از زندگی خسته شده ام. می خواهم از این منافقان خونخواهی کنم.»
امام حسین علیه السلام فرمود:« برای این کودکان کمی آب مهیا کن.»
حضرت عباس(ع) به میدان رفت و سپاه کوفه را موعظه کرد و آنها را از عذاب خدا ترساند، ولی اثر نکرد. از این رو برگشت و ماجرا را به برادر گفت. و وقتی فریاد العطش کودکان را شنید، مشک و نیزه خود را بر گرفت و بر اسب سوار شد و به سوی فرات رفت.
چهار هزار نفر از سپاه دشمن که بر فرات گمارده شده بودند او را محاصره کردند و هدف تیر قرار دادند.
حضرت عباس(ع) آنها را پراکنده کرد و هشتاد نفر از آنها را کشت تا وارد فرات شد. وقتی خواست مشتی آب بنوشد یاد تشنگی حسین و اهل بیت و کودکانش او را از نوشیدن آب باز داشت. آب را ریخت و به قول بعضی راویان این اشعار را خواند:« ای نفس! زندگی بعد از حسین(ع) خواری و ذلت است، و بعد از او نمانی تا این ذلت را ببینی. این حسین است که شربت مرگ می نوشد و تو آب سرد و گوارا می نوشی؟!»
و مشک را از آب پر کرد و بر شانه راست خود انداخت و راهی خیمه ها شد.
لشگر کوفه راه را بر او بستند و از هر طرف او را محاصره کردند. حضرت عباس(ع) با آنها پیکار می کرد و این رجز را می خواند:« هنگامی که مرگ فریاد زند، از مرگ هرگز نمی هراسم تا هنگام مقابله با شجاعان دشمن، آنان را با شمشیر به زیر افکنم. من نفس خود را نگهبان پسر پیامبر کردهام. من عباسم که سقایی می کنم و در روز ملاقات بیم از مرگ ندارم.»
یکی از سپاهیان کوفه به نام « نوفل ازرق » دست راست او را از بدن جدا کرد.
حضرت عباس(ع) مشک را بر دوش چپش نهاد و پرچم را به دست چپ گرفت و این رجز را خواند:« والله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابداً عن دینی و نحن امام صادق الیقین نجل النبّی الطّاهر الامین»؛ (به خدا سوگند اگر دست راستم را جدا کردید، همواره حامی دینم خواهم بود و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر امین است. »
پس از مدتی یکی از سپاهیان کوفه که در پشت درخت خرما کمین کرده بود، با شمشیر مچ دست چپ او را جدا کرد.
حضرت عباس(ع) مشک را به سینه خود چسباند و این رجز را خواند:« ای نفس! از کافران نهراس و به رحمت خدا شاد باش. اینان ستمگرانه دست چپم را قطع کردند. پروردگارا آنها را به لهیب آتش بسوزان.»
پس مشک را به دندان گرفت. آن گاه تیری بر مشک خورد و آب های آن ریخت.
پس فرو بارید بر او تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
آنچنان گریید بر او چشم مشک
تا که چشم مشک شد خالی ز اشک
اما پس از مدتی، تیری دیگر بر سینه مبارکش اصابت کرد. بعضی راویان گفته اند تیر بر چشمش نشست و برخی نوشته اند عمودی آهنین بر فرق مبارکش زدند که از اسب بر زمین افتاد و فریاد بر آورد و امام علیه السلام را صدا زد.
در روز عاشورا پس از آن که عمودی آهنین بر فرق مبارک حضرت عباس(ع) فرود آمد و او از اسب بر زمین افتاد و فریادزنان برادرش را صدا زد، امام حسین علیه السلام خود را بر بالینش رساند و با دیدن حال او فرمود:« اکنون کمرم شکست و راه چاره به رویم بسته شد.» و با دیدن چشم تیر خورده و تن در خون طپیده عباس بر روی زمین در کنار فرات، خم شد و در کنار او نشست و گریست تا حضرت عباس(ع) جان سپرد.