خاطرات شیرین یک کتابدار
خاطرات شیرین یک کتابدار
همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب” خاطرات شیرین یک کتابدار ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
در کتابخانه علاوه بر اعضای معمولی، صمیمی ، گاهی جدی یا عصبانی، نوع دیگری از اعضا در طول این سالها داشتیم که نمیدانم چه اسمی میشود گذاشت.
یک مراجعهکننده آن اوایل داشتیم که میگفت من مهران مدیریام. خیلی هم جدی. هیچ وقت نام واقعیاش را نگفت. یکبار اعتراف کرد که مدیری نیست ولی همه فیلم نامههای مهران مدیری را او مینویسد و برایش میفرستد تا او اجرا کند. شاگرد مغازه است. هروقت از جلوی مغازه رد میشوم، بلند میگویم سلام آقای مدیری. کلی ذوق میکند.
(عضو دیگری داریم که میگوید شاعرم. یک شعر معروف هم دارد.
او کتابهای کتابخانه را حق مسلم خود میداند.
کتاب که میبرد سهم دادخواهی خود از دولت میداند برنمیگرداند).
هرچه میگویم کتابها را من خودم تهیه کردهام قبول نمیکند.
«اتحادیه ابلهان» را که به کتابخانه اهدا کردهبودم، برد و نیاورد.
هنر مدرن، هنر داستان، شاخه زرین کتابخانه ما و کتابخانه مرکزی را برد.
تلفنهایش هم خاموش است.
یک خانم شاعر داریم ۱۰ تا کتاب به اسم خود و شوهرش برده هر وقت زنگ میزنیم میگوید توی کتابهایم قاطی شده بردم انبار.
عصبانی میشود میگوید: «خانوم من وقت ندارم بروم کتابها را بگردم. من باید بیستویکمین کتاب شعرم را چاپ کنم».
عضو نوجوانی داریم هر دفعه که میآید هر چیزی دم دستش باشد
میگوید: «خاله این رو ببرم برای خودم. خاله این صندلی یا این گلدان، قوری رو ببرم؟».
یکبار کارت عضویت خانمهای کتابخانه را یواشکی برداشتهبود بردهبود مدرسه.
کارتها را نیمبها فروختهبود.
به پسرها گفتهبود رفتید کتابخانه بگویید کارت دخترخالهمان است.
آنقدر کارت دخترخاله آوردند که لو رفتند.
دوستش میگفت او هر جا میرود چیزمیز جمع میکند که ببرد بفروشد با پولش دوچرخه بخرد.
یک صندلی پلاستیکی که نمیدانم از کجا آمدهبود با کتابها و روزنامههای باطله دادم برد.
عضوی داشتیم که فکر میکرد من عاشقش شدم. میگفت من میآیم کتابخانه تو من را میپایی.
هرچه میگفتم عاشقت نیستم، آنهایی که عاشقشان بودم یا مردهاند یا رفتند خارج یا اصلا توی این شهر نیستند، باورنمیکرد.
رفتهبود به رئیسمان هم گفتهبود فلانی عاشق من است. بعد فهمیدیم اسکیزوفرنی دارد.
هر وقت میآمد من از مخزن کتاب خارج میشدم توی راهرو قدم میزدم تا او کتابش را انتخاب کند.
(یکی هست تا میرسد فحش میدهد. من را نماینده دولت میداند.
کل نقدی که بر دولت دارد سر من خالی میکند. )عضوی داریم دوهزار روز کتابهایش تاخیر دارد
ولی در فضای مجازی چنان از امانتداری و مسئولیت اجتماعی استوری، کپی پیست میکند که من به خودم شک میکنم نکند کتابها را آورده من برگشت نزدم!
نویسنده : مریم گریوانی،خراسان