انشا در مورد یک روز از کلاس
هم اکنون در مجله آنلاین فارسی ها با عنوان انشا در مورد یک روز از کلاس در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
یک روز در کلاس نشسته بودیم . اون زنگ زنگ قرآن بود .
معلممون به ما گفته بود که در مدرسه قرار است مسابقه صوت قرآن بگذارند .
من هم که همیشه به ان کار خیلی علاقه مند بودم خیلی خوشحال شدم .
به همین خاطر معلممون از از تک تک بچه ها خواست تا قرآن را با صوت بخوانند .
زیرا باید از هر کلاس یک نفر انتخاب می شد تا در مسابقه باهم رقابت کنند .
تک به تک بچه ها می خواندند و معلم عزیزامان آنان را تشویق می کرد .
تا اینکه نوبت به من رسید .
من هم سوره والشمس را خواندم .
معلم با چهره مهربانش به من نگاه کرد و لبخند زد .
وقتی تمام بچه ها قران خواندند معلم از همه تشکر کرد و گفت همه شما عالی بودید .
من هم یکی از شما را به نمایندگی از کل بچه ها برای مسابقه می فرستم .
وقتی معلم اسم من را آورد و انتخاب کرد به قدری خوشحال شدم که وصف نشدنی بود .
اگر چه در مدرسه اول نشدم اما همین که معلم ما ازصوت من راضی بود و خوشش آمده بود خیلی خوشحال شدم .
از آن روز به بعد اشتیاق من برای خواندن قرآن بیشتر شد .
انشا در مورد یک روز از کلاس
این مطلب از دسته سرگرمی سایت برای شما گردآوری شده است .