شعر شهادت امام کاظم

شعر شهادت امام کاظم

هم اکنون در مجله آنلاین فارسی ها با عنوان شعر شهادت امام کاظم در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .

امام موسی کاظم هفتمین امام ما شیعیان است . امام موسی کاظم در ۲۰ ذی الحجه در منطقه ای میان مکه و مدینه به دنیا آمده اند .

امام مسی کاظم چندین بار در زندان افتادند و در نهایت در زندان سندی بن شابک در بغداد به شهادت رسیدند .

******************************************************

سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم
دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم

گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا
گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم

آرزویم به جهان دیدن روی پسر است
سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم ؟

کنج زندان ، بلا گشته ز هجران رضا
تیره روز من از شام  غریبان چه کنم

نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا
نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم

به خدا دوری معصومه و هجران رضا
می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم

از وطن کرده مرا دور ، جفای هارون
من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم

گلی از خار ندید این همه آزار که من
دیدم از  طعنه این مردم نادان چه کنم

سرنگو کاش شود خانه هارون پلید
که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم ؟

******************************************************

شده شرمنده شمس از روی حضرت کاظم
قمر شد مات از چهر نکوی حضرت کاظم

بغیر از ذات حق آگه نباشد اندر این عالم
کسی از سر اسرار مگوی حضرت کاظم

بود او ششمین رهبر ز بعد ساقی کوثر
که باشد قبله حاجات کوی حضرت کاظم

نه بتوان توصیفش کرد که آسان نیست اوصافش
که ینکو هست وصف تار موی حضرت کاظم

ببیند یوسف از رویش بگوبد مرحبا بر حق
که ینکو خلق کرده حسن روی حضرت کاظم

بعالم رنگ و بوی گل بود از نور رخسارش
بود خوی محمد خلق و خوی حضرت کاظم

ولی از جور هارون دعا لبریز شد آخر
ز زهر خانمان سوزی سبوی حضرت کاظم

بدی در گوشه زندان چاارده سال آن مولا
بدی با حق تعالی گفتگوی حضرت کاظم

طلب میکرد او مرگ از خدا با دیده گریان
که وصل یار بودی آرزوی حضرت کاظم

خدایا دست گیری تو از ژولیده محزون
بحق قرب و قدر و آبروی حضرت کاظم

******************************************************

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مشت پری گوشه ی زندان اثری نیست
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ي  بشکسته ي امید ثمری نیست
گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گويم ؟
ديگر ز من و درد دل من خبری نیست
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجات دگری نیست
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست
******************************************************

شعر در مورد امام کاظم

شعر شهادت امام کاظم

شعر شهادت امام کاظم

این مطلب از دسته سرگرمی سایت برای شما گردآوری شده است .
Rate this post
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.