روضه خوانی ،روضه حضرت حر
همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”روضه خوانی ،روضه حضرت حر ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
یکی از کسانی که در کربلا و در رکاب امام حسین( ع ) به شهادت رسید، «حُرّ بن یزید» است. نسب او را چنین ذکر کردهاند: «حر بن یزید بن ناجیة بن قَعنَب بن عتّاب بن هرمى بن ریاح بن یَربوع بن حَنظَلة بن مالک بن زید مَناة بن تَمیم».
با توجه به نام قبیله و تیرهاش، او را به اوصاف «تمیمی»، «یربوعی»،«نهشلی»،«حنظلی»،و «ریاحی»خواندهاند.
او از بزرگان اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین( ع ) فرستاد تا مانع ورود او به شهر کوفه شود. عمر سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبائل «تمیم» و «همدان» قرار داد.
حُرّ بن یزید ریاحی، فرمانده بخشی از سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بود که ماموریت داشت از ورود امام به کوفه ممانعت کند ولی به سبب ندامت از اقدام خود و پیوستن به امام حسین (علیهالسلام)، از جایگاه خاصی بین شهدای کربلا برخوردار است.
احترام به امام
امام به یاران و اهل بیت خود گفت: «بانوان را سوار کنید تا ببینم حر و یارانش چه می کند.» هنگامی که سوار شدند، سواران حر جلوی آنها را گرفتند. امام حسین(علیه السلام)ناراحت شد و در حالی که دست به شمشیر برده بود، گفت: ««ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ مَا الَّذی تُرِیدُ أَن تَصنَعَ».
حر ریاحی با اینکه فرمانده سپاه بود و از حرف امام به شدت ناراحت شده بود، در جواب امام گفت:
«به خدا سوگند هر کس نام مادرم را می برد، جوابش را می دادم، امّا به خدا قسم نمی توانم درباره مادرت جزنیکی چیزی بگویم وناگزیرم تورا نزدعبیدالله ببرم.»
امام در جواب حر گفت: «إِذاً وَ اللهِ لا اَتَّبِعُکَ» حر هم در جواب امام گفت: در این صورت به خدا قسم از تو جدا نمی شوم مگر خودم و یارانم بمیریم.
پیشنهاد امام
در این هنگام امام به حرّ فرمود: «یارانم با یارانت و من با تو می جنگیم، اگر مرا کشتی سرم را نزد عبید الله ببر و اگر من تو را کشتم قوم را از دست تو آسوده کرده ام.»
حر ریاحی در جواب گفت: «من مأمور جنگ با تو نیستم، بلکه مأمورم تو را به کوفه، نزد عبیدالله ببرم، حالا که با من به کوفه نمی آیید، راهی را انتخاب کن که نه به کوفه منتهی شود نه مدینه، من هم نامه ای به امیر می نویسم و از او کسب تکلیف می کنم، شاید تصمیمی بگیرد و مرا از جنگ با تو معاف دارد.»
امام حسین(علیه السلام) از منزل «عُذیب» راه را به طرف چپ کج کرد، حر هم همراه امام حرکت نمود و یک لحظه از امام و یارانش غافل نمی شد. حرکت امام ادامه یافت تا به سرزمین نینوا رسیدند.
در این هنگام سواری از طرف کوفه، نمایان شد و نزد حر رفت و نامه ای به او داد، حر نامه را باز کرد، دید از طرف عبیدالله است و در آن نوشته است: کار را بر حسین(علیه السلام) سخت و دشوار گیر و او را در بیابانی بی آب فرود آر و بدان فرستاده من جاسوس من است و همیشه با تو خواهد بود و اخبار تو را به من خواهد رساند.
امام به حر گفت: «اجازه بده در آبادی «نینوا» یا «غاضریه» یا «شفیه»، فرود آییم.» حر به سخن امام گوش نکرد و گفت: «به خدا قسم نمی توانم با امر عبیدالله مخالفت کنم; زیرا مأمورش مواظب اعمال و رفتار من است.»
زهیر بن قین به امام حسین(علیه السلام) گفت: اجازه دهید با آنها جنگ کنیم; زیرا جنگ با این لشکر اندک، آسان تر از جنگ با لشکر بزرگی است که بعد از این خواهد آمد. امام در جواب فرمود: «دوست ندارم آغاز گر جنگ باشم.»
توبه حُرّ
روز عاشورا، امام حسین(علیه السلام) با صدای بلند از مردم یاری خواست و گفت:
«أَما مِنْ مُغِیث يُغِیثُنا لِوَجْهِ اللهِ؟ أَما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ؟»
حر ریاحی با شنیدن سخنان جانسوز امام، مضطرب و پریشان شد، با ناراحتی نزد عمربن سعد آمد و به او گفت: آیا می خواهی با حسین(علیه السلام) بجنگی؟ عمربن سعد با کمال بی شرمی گفت: آری، چنان نبردی کنم که کمترین آن بریده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد.
حرّ که دوست نداشت با امام روبه رو شود، به او گفت: بهتر نیست او را به حال خود واگذاری تا اهل بیت خود را از اینجا دور کند؟ عمر سعد که جیره خوار عبیدالله بود، در جواب گفت: اگر کار دست من بود، پیشنهاد تو را عملی می کردم، ولی امیر اجازه نمی دهد.
حرّ نگران و آشفته در گوشه ای ایستاد و به فکر فرو رفت. به دنبال بهانه ای می گشت که از لشکر عمر سعد جدا شود، لذا نزد «قرّة بن قیس» آمد و گفت:
اسبت را آب داده ای؟ گفت: نه، حر گفت: نمی خواهی آتش دهی؟ من می روم و او را سیراب می کنم و با این بهانه از لشکر عمر سعد فاصله گرفت و راهش را به طرف خیمه گاه امام، کج کرد.
مهاجربن اوس که همراهش بود، به حُر گفت: از کارهایت متحيّر شده ام، به خدا قسم هرگز تو را این گونه ندیده ام، اگر از دلیران کوفه سؤال می کردند، نام تو را می بردم. حرّ ریاحی در جواب گفت:
«به خدا قسم، خود را در میان بهشت و جهنم می بینم، ولی چیزی را بر بهشت ترجیح نخواهم داد. اگر چه مرا بکشند و پاره پاره کرده و بسوزانند.»
بعد از آن سخنان بود که حر خود را نزد امام ایستاد و عرض کرد:
ای پسر رسول خدا فدایت شوم من جلوی بازگشت شما به وطن را گرفتم و همراهت آمدم تا به ناچار در این سرزمین بمانید و من گمان نمیکردم که پیشنهاد شما را نپذیرند و به این سرنوشت دچارتان کنند و به خدا اگر میدانستم، هرگز به چنین کاری دست نمیزدم و من اکنون از آنچه انجام دادهام به سوی خدا توبه میکنم آیا توبه من پذیرفته است؟
امام فرمود: آری خدا توبهپذیر است از اسب فرود آی.
حر در این حال به امام عرض کرد: در خدمت شما سواره بهتر میتوانم عرض خدمت کنم تا پیاده، و فرود آمدن آخر کار من شهادت است.
پس از آنکه رحمت الهی شامل حال حر شد و به سپاه امام حسین (ع) پیوست همانند شیری غضبناک بر دشمن حمله کرد مدتی بدین نحو جنگید تا اینکه جماعتی از لشکر پسر سعد بر او حمله آوردند و شهیدش کردند.
وقتی امام حسین(ع) بر بالین او آمد در مرثیهاش خواند: “انت الحر کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة” تو به راستی آزاد مردی هستی همان گونه که مادرت تو را نام نهاده و تو آزاد مردی در دنیا و آخرت. امام دست بر چهرهاش کشید با دستمالی سر حر را بست و پس از عاشورا “بنیتمیم” او را در فاصله یک مایلی از محل دفن امام حسین(ع) به خاک سپردند همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» میگفتهاند.
شعر ویژه شهادت حضرت حر بن یزید ریاحی
دل دل مکن ای حر ریاحی
حسین منتظر تو است
رو کن تو به درگاه الهی
اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی
اگر در دل خود غرق گناهی
اگر مانده به روی تو سیاهی
برو سوی حسین شاه الهی
تو را می دهد آن تشنه پناهی
اگر در نظرت راهِ حسین است
چراغِ شب تو ماهِ حسین است
دلت مرغ هواخواهِ حسین است
پناهت دلِ آگاهِ حسین است
برو ، کعبه قدمگاهِ حسین است
رو کن تو به درگاه الهی ، اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی ، حسین منتظر تو است
محمدرضا سروری