سرگرمیمذهبی

روضه خوانی ،روضه امام حسین(ع)

روضه خوانی ،روضه امام حسین(ع)

همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”روضه خوانی ،روضه امام حسین(ع) ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .

حسین بن علی بن ابی‌طالب(ع)، مشهور به اباعبدالله و سیدالشهداء (۴ق-۶۱ق)، امام سوم شیعیان است که در واقعه عاشورا به شهادت رسید. او فرزند دوم امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نوه حضرت محمد(ص) است. او پس از برادرش امام حسن(ع)، ده سال امامت را بر عهده داشت.

وداع امام با اهل حرم

پیاده نظام لشکر عمر سعد، از سمت راست و چپ بر باقی مانده سپاه امام حسین (علیه‌السّلام) حمله کردند و آنان را به شهادت رساندند، تا آنکه همراه حسین بن علی (علیه‌السّلام) جز سه یا چهار نفر باقی نماند. وقتی امام اوضاع را چنین دید، شلواری یمنی (غیر از لباسی که به تن داشت) که چشم را خیره می‌کرد، طلب نمود و جای جایش را شکافت تا بعد از شهادتش آن را از تنش غارت نکنند، و سپس پوشید.

 (ابن شهرآشوب در مناقب چنین آورده است:…سپس امام فرمود: لباسی غیر از لباس خودم بیاورید که به آن رغبتی نباشد و من آن را بپوشم تا بعد از کشته شدنم عریان نمانم؛ زیرا من کشته‌ای هستم که لباس‌هایش را نیز به غارت می‌برند؛ یاران برای ایشان شلوارکی آوردند، امام آن را نپوشید و فرمود: این لباس اهل ذمه است. یاران برای ایشان، لباس دیگری آوردند که از شلوار کوتاه‌تر و از شلوارک بلندتر بود، امام آن را پوشید.

 قصه وداع امام (علیه‌السّلام) با زنان اهل بیت آمده است. اما به سبب اعتماد نداشتن محققان به این کتاب، نمیتوان آن را قابل اعتماد دانست. ابن شهرآشوب نیز، اشاره مختصری به جریان وداع امام با یاران و زنان اهل بیت (علیه‌السّلام) و به ویژه سکینه کرده است.سپس مورخان و نویسندگان بعدی، این مسئله را بسط داده‌اند.

امام حسین علیه‌السلام لباس کهنه به تن کرد

هنگامی که امام ‌حسین علیه‌السلام عزم میدان کرد، فرمود: «ائْتُونی بِثَوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ، الْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اجَرَّدُ، فَانِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ»

برایم جامه کهنه‌ای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا می‌دانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.

لباس تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام علیه‌السلام آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ» این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.

لباس بلندتری آوردند. امام علیه‌السلام آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظی کرد.

در روایت دیگری آمده است هنگامی که لباس کهنه آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشی برای بیرون آوردن نداشته باشد) و آن را زیر لباس‌هایش پوشید؛ ولی پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نیز از بدنش بیرون آوردند.

تیری به پیشانی امام اصابت کرد

آنگاه مردى از سپاه دشمن به نام «ابوالحتوف جعفى» تیرى به سوى امام رها کرد.

تیر به پیشانى امام اصابت کرد. آن را بیرون کشید، خون بر چهره و محاسن امام جارى شد، عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرى‏ ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلى‏ وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً»

خدایا! تو شاهدى که از این مردم سرکش به من چه مى‏‌رسد. خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگى و بدبختى بمیران، و از آنان کسى را بر روى زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز.

سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که مى‏‌رسید او را با شمشیرش بر خاک مى‌‏افکند، این در حالى بود که تیرها از هر سو مى‌‏بارید و بر بدن امام علیه‌السلام مى‌‏نشست و مى‏‌فرمود:

اى بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله بد عمل کردید. آرى! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بنده‏‌اى از بندگان خدا هراسى ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامى بدارد. آنگاه از جایى که گمان نمى‏‌برید انتقام مرا از شما بگیرد.

حصین بن مالک سکونى فریاد برآورد و گفت: «اى پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟

امام علیه‌السلام فرمود: «یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ»

نزاع و اختلاف در میانتان مى‌‏افکند و خونتان را مى‌‏ریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار مى‏سازد.

امام علیه‌السلام همچنان مى‌‏جنگید تا آن که زخم‌‏هاى بسیارى بر بدن مبارکش وارد شد. (مقتل الحسین خوارزمی، ج ۴ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۱)

تیری به گلوی امام اصابت کرد

در روایتى آمده است: هنگامى که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوى امام اصابت کرد و فرمود:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَى اللَّهِ»

به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویى جز از جانب خدا نیست و این شهیدى است در راه رضاى خدا! (مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴ ص ۱۲۰)

اصابت سنگ به پیشانی امام و زدن تیر سه شعبه بر سینه ایشان

امام علیه‌السلام خسته شد، خواست اندکى بیاساید که ناگاه سنگى آمد و به پیشانى امام رسید، خون جارى شد.

امام دامن پیراهنش را بالا زد تا خون از چهره‏اش پاک کند که تیر سه شعبه مسمومى آمد و به سینه امام علیه‌السلام فرو نشست.

امام (دعاى قربانى خواند و) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلى‏ مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ» به نام خدا و به یارى خدا و بر آیین رسول خدا.

امام سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلى‏ وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِىٍّ غَیْرَهُ» خداى من! تو آگاهى که اینان کسى را مى‏‌کشند که در روى زمین پسر پیامبرى جز وى نیست.

سپس تیر را بیرون کشید. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید و قطره‌‏اى از آن به زمین بازنگشت!

بار دیگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود:

«هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّى‏ أَلْقى‏ جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ»

آرى، به خدا سوگند! مى‌‏خواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله بروم و بگویم: اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهید کردند. (مقتل الحسین خوارزمی، ج ۲ ص ۳۴ ؛ بحارالانوار ج ۴۵ ص ۵۳)

عرش خدا از اسب به زمین افتاد

امام علیه‌السلام بر اثر زخم‏‌هاى فراوان از اسب به زمین افتاد، ولى برخاست.

خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمه‏‌ها بیرون آمد و با ناله‌‏اى جانسوز مى‌‏گفت: «لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ» کاش آسمان بر زمین فرو مى‏‌افتاد.

عمر بن سعد را دید که نزدیک امام علیه‌السلام ایستاده است. فرمود: «أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟» اى عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیه‌السلام را شهید مى‏‌کنند و تو نظاره مى‌‏کنى؟!

اشک از دیدگان عمر سعد (دیدند) جارى شد و صورتش را برگرداند و چیزى نگفت. (کامل ابن اثیر، ج ۳ ص ۷۸)

حضرت زینب علیهاالسلام فریاد زد: «وَیْلَکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ» واى بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟

سکوت مرگبارى همه را فرا گرفته بود و کسى پاسخى نداد.

Rate this post

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا