بازنویسی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی به زبان ساده امروزی
باب هفتم گلستان سعدی در تاثیر تربیت است و شامل ۱۹ حکایت کوتاه و زیبا است.
آنچه در ادامه خواهید خواند حکایت هفتم آن است که درباره اهمیت توجه به خالق نعمت بجای نعمت است.
حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی یکی از این حکایات است
که در باب هفتم در تاثیر تربیت آمده است. در ادامه به بازخوانی این حکایت و بررسی معنای آن خواهیم پرداخت.
حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی در باب تاثیر تربیت
یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همیگفت:
ای پسر! چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است
اگر به روزیده بودی، به مقام از ملائکه در گذشتی.
فراموشت نکرد ایزد در آن حال
که بودی نطفهٔ مدفون و مدهوش
روانت داد و طبع و عقل و ادراک
جمال و نطق و رای و فکرت و هوش
ده انگشتت مرتب کرد بر کف
دو بازویت مرکب ساخت بر دوش
کنون پنداری ای ناچیز همت
که خواهد کردنت روزی فراموش
باز نویسی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی به زبان ساده و امروزی
در روزگاران قدیم که بحث شاگرد و استادی و مرید و مرادی بود، روزی یکی از بزرگان که شاگردان بسیاری داشت، به یکی از شاگردان (مریدان) خود گفت:
آنچنان که انسانها به رزق و روزی توجه میکنند و چشم به آن دوختهاند، اگر به روزی رسان (یعنی خداوند تبارک و تعالی) توجه میکردند
و خیالشان برای او از بدنشان جدا میشد، قطعا به مراتبی بالاتر از بهترین فرشتهها دست پیدا میکردند.
خداوند در آن روزی که نطفه کوچک و ناچیز و بی جانی بودی، تو را فراموش نکرد
و چنان از تو مراقبت کرد که هیچ موجودی در این دنیا علم و توانایی انجام این کار را ندارد.
پس از آنکه به دنیا آمدی صاحب نعمتهای بزرگی همچون عقل و شعور و ادراک شدی که تمام اینها را خداوند به تو ارزانی داشت.
پس هیچگاه از یاد خدا غافل مشو و جز از او هیچ چیز مخواه. نعمتهایی که ما در این دینا استفاده میکنیم، همه از وجود مهربان اوست.
حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی به زبان ساده و امروزی
در روزگاران قدیم پسری جوان زندگی می کرد که پدرش تاجر بود و از پدرش به او سهمی بسیار بزرگ به او رسیده بود و زندگی خود را به خوبی و خوشی می گذراند
ولی او همیشه احساس می کرد احترامی که مردم به پدرش می گذاشتند را در خود نمی تواند بیابد و همیشه در پیش مردم فردی بی اهمیت و کم ارزش به نظر می آمد .
هدف از این حکایت پند دهی است و تربیت و آداب به شاگردان را به روش صحیح نشان می دهد و به شاگردان خود درس زندگی می دهد و خاطر نشان می کند
که همانطور که انسان به درآوردن روزی توجه نشان می دهد
همان طور نیز باید نسبت به روزی دهنده ی اصلی توجه نشان دهد و شکرگزار نعمت های بی کران او باشد که اگر به تک تک همه ی روزی های نازل شده توجه می شد و شکر گزار او می شد انسان در مقام بالاتر از فرشتگان قرار می گرفت.
در آن شهر آوازه ی پیر مردی به گوش پسر جوان رسید که بیشتر مردم شهر در خانه ی او جمع می شدند
و او با آن ها به صحبت می پردازد و سعی می کند تا با کمک مردم شهر مشکلات یکدیگر را برطرف سازند .
پسر جوان در نزد پیرمرد رفت و پس از پایان سخن پیرمرد به نزد او رفت و مشکلش را با او در میان گذاشت و پیرمرد به او گفت:
تو فقط مقام بالا را در ثروت فراوان یافت می کنی در حالی که اگر تو به روزی دهنده توجه می کردی و دستورات او را انجام می دادی
در زندگی مقام بسیار بالایی را پیدا می کردی
معنی حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت
«یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر، چندان که تعلّق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی».
از جانب یکی از بزرگان که پرورش دهده ی شاگردان زیادی بود به یکی از شاگردان خود گفت: ای پسر، این چنین که نسبت به روزی و مزد تعلق خاطر داری و به آن وابسته هستی اگر نسبت به روزی دهنده و مزده دهنده وابستگی داشتی در مقام و مرتبه ای بالاتر از فرشته ها قرار می گرفتی.
هدف از این حکایت پند دهی است و تربیت و آداب به شاگردان را به روش صحیح نشان می دهد و به شاگردان خود درس زندگی می دهد
و خاطر نشان می کند که همانطور که انسان به درآوردن روزی توجه نشان می دهد همان طور نیز باید نسبت به روزی دهنده ی اصلی توجه نشان دهد و شکرگزار نعمت های بی کران او باشد که اگر به تک تک همه ی روزی های نازل شده توجه می شد و شکر گزار او می شد انسان در مقام بالاتر از فرشتگان قرار می گرفت