انشا درباره اتوبوس شلوغ

انشا درباره اتوبوس شلوغ
هم اکنون در مجله آنلاین فارسی ها با موضوع انشا درباره اتوبوس شلوغ در خدمت شما دوستان گرامی هستیم .
برای آموزش نحوه توصیف موقعیت مکانی و پرداختن به جزئیات در بحث انشا می توان از موضوعات خیلی ساده مثل یک اتوبوس شلوغ شروع کرد .
امروز برای شما کاربران محترم ، یک انشای بسیار زیبا و خواندنی در مورد اتوبوس شلوغ با جزئیات در مورد آن پرداخته ایم .
شما می توانید از این انشا ایده گرفته و یک انشای خیلی خیلی بهتر بنویسید .
انشا درباره اتوبوس شلوغ
مسیر مدرسه تا خانه ما نه میشه گفت خیلی دوره نه میشه گفت خیلی نزدیکه ..
به همین خاطر بعضی وقت ها که خیلی خسته باشم و نتونم پیاده برم خونه ، سوار اتوبوس میشم .
گاهی وقت ها اتوبوس به حدی شلوغ میشه که به آدم احساس خفگی دست میده .
از یه طرف مردم آروم با هم حرف میزنن که باعث میشه تمامه صداها با هم قاطی شه و یه صدای خیلی بلند تولید شه .
حالا دیگه صدای بوق ماشین ها و صداهایی که از بیرون اتوبوس شنیده میشه رو نمیگم .
خیلی وقتا اونایی که بچه های کوچیک دارن یهو بچه شون میزنه زیر گریه .
حالا بیا و درستش کن .
سر هر ایستگاه ، عده زیادی از اتوبوس پیاده میشن .
اما باز عده زیادی حتی خیلی بیشتر از اونایی که پیاده شدن ، دوباره سوار میشن .
یه روز چشمم به یه پیرمرد افتاد که سوار اتوبوس شد و جایی واسه نشستن نبود .
تصمیم گرفتم از جام پاشم و اجازه بدم پیر مرد جای من بشینه .
معلوم بود که به خاطر سن زیادش نمیتونه خیلی سر پا وایسه اما خب غرورشم اجازه نمیداد از کسی خواهش کنه که از جاش بلند شه .
وقتی دید که من دارم از جام پامیشم کلی تعارف کرد و از من تشکر کرد .
منم سعی کردم یه ایستگاه دیگه صبر کنم چون دیگه داشتم میرسیدم خونه .
پیشنهاد می کنیم به سیار مطالب بخش داستان سر بزنید .