همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”اشعار عاشورایی ،بخوانید و اشک بریزید” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .
عشق هفتاد و دو دل را از کجا آورده است؟
خواهر از صحرای غم یاد تو را آورده است
خیمه خیمه آتشش میزد نگاه نافذت
خون شیون خورده اش کرب و بلا آورده است
کاش آقا لحظه ای مهمان ما هم می شدی
شهر من با چشم باران توبه ها آورده است
شانه ی بابا نباشد خانه ویران میشود
داغ دوری را سکینه یاد ما آورده است
بی گناهی ،سر به روی نیزه سوغاتت کنند
رسم “موتٌ خیر” ها را کربلا آورده است
عشق میجوشد از این دریای غیرت ها ولی
این لب خشکیده حسرت خونبها آورده است
آه سلطان غزلهایم غریبی می کند
با دل خونین خود امشب شفا آورده است
جیران قربانی
*************************************************
فرض کن سرداری از تاب خطر افتاده باشد
از سپیدی های روحش وزن سر افتاده باشد
می شود آیا خدا،در یک نفس پایان بگیرد
درد آغوشی که از بوی پدر افتاده باشد؟
هیچ فکرش را نمی کرد آن عموی نازنینش
گوشه میدان بدون بال و پر افتاده باشد
با خودش می گفت آری کربلا یعنی همین که
سوره ای با آیه هایش دور و بر افتاده باشد
خوب می دانست باید رد گرم بوسه هایش
بر پریشانی موهای پدر افتاده باشد
پر کشید آرام از فریاد های سینه اش تا
آتشی بر زخم هایی مستمر افتاده باشد
سارا رمضانی
*************************************************
دلم شکسته و مجروح و مبتلای حسین طواف کرد شبی گرد کربلای حسین
طراز طرهی مشکین عنبر افشانش خضاب کرد به خون، خصم بیوفای حسین
قدر چو واقعهی کربلا مشاهده کرد ز چشم چشمهی خون راند بر قضای حسین
نشسته بر سر خاکستر آفتاب مقیم کبود پوش به سوگ از پی عزای حسین
جمال روشن خورشید را غبار گرفت که در غبار نهان شد مه لقای حسین
به روز واقعه، ای ظالم خدا ناترس بیا ببین که چهها کردهای به جای حسین
خدای قاضی و پیغمبر از تو ناخشنود چگونه میدهی انصاف ماجرای حسین
حسین، جان گرامی فدای امت کرد سزاست امت اگر جان کند فدای حسین
*************************************************
خيمههاي سوخته
ماند خاکستر بجا از خيمههاي سوخته
سبز شد بانگ عزا از خيمههاي سوخته
ميرود تا آسمان همراه بانگ يا حسين
شعله شور و نوا از خيمههاي سوخته
آب آب کودکان تشنه در ظهر عطش
رفته تا عرش خدا از خيمههاي سوخته
از سفير تير صيادان غزالان حرم
در بيابان شد رها از خيمههاي سوخته
در شرار آتش بيداد روئيد از جگر
شيون آل عبا از خيمههاي سوخته
درغبار آتش و اندوه ميآمد برون
سروهاي سر جدا از خيمههاي سوخته
نالهها ميداد سر بيمار دشت کربلا
نالههايي جانگزا از خيمههاي سوخته
کس در آن وادي غم جز زينب محزون نبود
تا برون آرد او را از خيمههاي سوخته
از ميان شعلههاي مرگ چون آيد برون
اهل بيت مصطفي از خيمههاي سوخته
ميتراود عطر مظلوميت خون خدا
تا ابد در کربلا از خيمههاي سوخته
نام شاعر:عباس براتيپور
*************************************************
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیاای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود