مختار ثقفی که بود و چه کرد؟

مختار ثقفی که بود و چه کرد؟

همینک در مجله آنلاین فارسی ها با مطلب”مختار ثقفی که بود و چه کرد؟ ” در خدمت شما کاربران گرامی هستیم .

زندگی نامه مختار ثقفی:

ابواسحاق مختار ثقفی معروف به “مختار ثقفی” از دلاوران و بزرگان عرب که به خونخواهی امام سوم شیعیان حضرت حسین بن علی علیه السلام و یاران او قیام کرد.

 وی در سال ۱ هجرت بدنیا آمد، پدرش ابوعبیدبن مسعود ثقفی که در وقعه «یوم الحجر» درعراق به قتل رسید و مادرش “دومه” بنت وهب بود. مختار از مردم شهر طائف (مکه) و از قبیله بنی ثقیف بود که در خلافت عمربن الخطاب، همراه پدرش به مدینه رفت.

او در خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام، با آن حضرت در عراق بود و بعد از شهادت حضرت، در بصره ساکن شد. در زمانیکه امام حسن مجتبی علیه السلام (امام دوم شیعیان) در ساباط مدائن جراحت برداشت و در خانه سعدبن مسعود ثقفی عموی مختار که از زمان امام علی و به فرمان آن حضرت، فرماندار مدائن بود پیشنهاد کرد که امام مجتبی را دستگیر و نزد معاویه بفرستد تا از وعده های مالی فراوان معاویه، بهره مند شوند، ولی “سعد” به شدت با مختار برخورد و پشنهاد او را رد کرد و مختار ساکت شد.

این اولین سابقه مختار در تاریخ اسلام است که به او نسبت داده اند اینکه گفته شده که به همین دلیل مختار در نزد شیعیان، از «عثمانیه» بود تا اینکه بعدها به شیعیان پیوست، ساختگی است زیرا مختار قبل از واقعه کربلا سال ۶۱ هـ ق، یکی از شیعیان مردم کوفه بود.

 زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین علیه السلام به کوفه فرستاده شد در منزل او اقامت کرد. در حمله مسلم بن عقیل به دربار “عبیدالله بن زیاد” و شهادت مسلم، مختار از کوفه بیرون رفته بود و بعد از برگشت توسط عبیدالله دستگیر و زندانی شد.

 او در تمام ایامی که حادثه کربلا اتفاق افتاد در زندان بود. سال ۶۴ هجری قمری، بعد از مرگ یزیدبن معاویه (عبدالله بن زبیر) حاکم مکه از مختار دعوت به همکاری کرد. مختار با شروطی با او بیعت و بعد از اینکه شهر کوفه به دست «زبیری ها» افتاد او به کوفه بازگشت.

مختار پس از آزادی چه کرد؟

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو کند.
عبدالله، شوهر صفیه – خواهر مختار – بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، که دامادش بود، تقاضاى بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند.

مختار، که در یک قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن‌زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را مى‌کشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن‌زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مکه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، که خود را حاکم و خلیفه مى‌پنداشت، رفت.
ابن غرق مى‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم که یک چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: “چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود.” و تاکید کرد(خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: “هرگاه شنیدى که من قیام کرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا – حسین بن على(علیهماالسلام) – قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند.”

مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى که با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مکه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترک کرد؛ و به کوفه رفت.

بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد کوفه شد و پیش از ورود به شهر، کنار رودخانه حیره رفت و غسل کرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر کرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل کرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـکـون – مـرکـز تجمع مردم در محله کنده – رسید. مردم از او استقبال گرمى کردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد.

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و کسانى که در حادثه عاشورا دخالت نداشتند – که آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند – ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت کرد.

مردم کوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت کردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى کربلا بود. خبر ورود مختار به کوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.
مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.

مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

 مختار ثقفی برای خونخواهی امام حسین(ع) چه کرد ؟

  پنج سال پس از واقعه جانسوز کربلا و در چهاردهم ربیع‌الثانی سال ۶۶ هجری قیام مختار آغاز شد. مختار بنا داشت قیام خود را در نیمه ربیع‌الثانی سال ۶۶ هجری آغاز کند، ‌ اما ابراهیم شب قبل آن با «ایاس‌ بن مضارب» رئیس پلیس شهر کوفه درگیر شد (به دلیل اعلام حکومت نظامی) و او را کشت. همین امر سبب شد قیام یک روز جلوتر بیفتد.

در میان همه قیام‌هایی که بعد کربلا انجام شد، قیام مختار بیشتر به نگاه و اندیشه اهل‌بیت نزدیک بود، گرچه توابین هم نیت پاکی داشتند ولی به نتیجه نرسیدند اما مختار توانست انتقام شهدای کربلا را بگیرد.

مختار هنگام قیام عاشورا به دلیل همکاری با مسلم‌بن عقیل و سکونت‌دادن وی، ‌ در زندان به سر می‌برد و امکان یاری‌رساندن به سیدالشهدا(ع) را نداشت. وی یک بار دیگر پس از خروج توابین از شهر توسط حاکم زبیری کوفه زندانی شد، اما پس از مدتی با شفاعت عبدالله‌بن عمر آزاد شد.

مختار پس از آزادی به صورت پنهانی مشغول آماده‌کردن مقدمات قیام شد و از بازماندگان توابین خواست آماده باشند. او آنان را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا و جهاد با کسانی که حرام اسلام را حلال کرده‌اند، دعوت می‌کرد. مختار شیعیان را در محل‌های خاصی گرد هم می‌آورد و خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه مطرح می‌ساخت.

گروهی از شیعیان نزد محمد بن حنیفه (از فرزندان امام علی(ع) و برادر ناتنی امام حسین) در مدینه رفتند و از او در این باره پرسیدند. وی به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمایت کرد، یعنی گفت: من دوست دارم تا خدا به دست هر کسی که خود از بندگانش می‌خواهد، انتقام ما را بگیرد. این سخنان به صورت حمایت رسمی محمد بن حنفیه از مختار در میان شیعیان منتشر و موجب شد تا شیعیان زیادی به وی بپیوندند که از جمله آنان «ابراهیم» فرزند مالک‌اشتر نخعی بود.

 چگونگی شهادت مختار:

شب دوازدهم ربیع اول سال ۶۶، قیام مختار با حرکت گروهی مسلح به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به سوی خانه مختار آغاز شد. کوفه در حکومت نظامی به سر می‌بُرد. نظامیان راه را بر ابراهیم و همراهان وی بستند؛ اما آنها فرمانده نظامیان را کشتند و نیروهای تحت فرماندهی وی را فراری دادند.

مختار، در همان شب، رسماً‌ فرمان قیام عمومی را صادر کرد و نیروهای وی با شعار «یا لَثارات الحسین» (ای خون‌خواهانِ حسین) با نیروهای دشمن، درگیر شدند. درگیری‌ها ادامه داشت تا این که در ربیع الثانی سال ۶۶، آخرین سنگرهای دشمن سقوط کرد و شهر کوفه به طور کامل به تصرف هواداران مختار در آمد.

مختار، پس از مسلط شدن بر اوضاع، درصدد جست‌وجوی جنایتکاران کربلا برآمد و بسیاری از آنها را دستگیر کرد و کشت؛ اما فرمانده مستقیم عملیات کربلا، یعنی ابن زیاد، هنوز زنده بود. او با سپاهی که شمار آنها به ۸۰ هزار نفر می‌رسید، از سوی عبدالملک بن مروان، مأموریت داشت که قیام مختار را سرکوب کند.

سپاه مختار به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر، در ذی‌الحجه سال ۶۶، به سوی لشکر ابن زیاد -که به مرزهای شمال غربی عراق نفوذ کرده بودند- حرکت کردند.

نبرد سنگینی میان دو لشکر در گرفت و در عاشورای سال ۶۷ قمری، سپاه شام، شکست خورد و ابن زیاد به هلاکت رسید.

بر پایه برخی گزارش‌ها، مختار سرِ ابن زیاد را برای امام زین‌العابدین (ع) فرستاد. ایشان مشغول خوردن غذا بود که فرستاده مختار، سر ابن زیاد را نزد ایشان آورد.

 هنگامی که ایشان، سر ابن زیاد را دید، سجده شکر گزارد و فرمود: «الحَمدُلله الَّذی أدرکَ لی ثَأری مِن عَدُوّی، وَ جزَی اللهُ المُختارَ خَیراً. أُدخِلتُ علی عُبیدِاللهِ بنِ زیادٍ و هُوَ یَتَغدّی و رَأسُ أبی بَینَ یَدَیه، فَقُلتُ: اللهُمَّ لا تْمِتنی حَتّی تْرِیَنی رَأسَ ابنِ زیادٍ».

ستایش، خدایی را که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت! خداوند به مختار، پاداش خیر دهد! بر عبیدالله بن زیاد وارد شدم، در حالی که غذا می‌خورد و سر پدرم در برابرش بود. گفتم خداوندا! مرا نمیران تا زمانی که سر عبیدالله را به من، نشان دهی.

از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «مَا اکتَحَلَت هاشِمِیَّةٌ وَلا اختَضَبَت، ولا رُئِیَ فی دارِ هاشِمِیٍّ دُخانٌ خَمسَ حِجَجٍ، حَتّی قُتِلَ عُبیدُاللهِ زِیادٍ -لَعَنَة اللهُ-»؛  هیچ زن هاشمی‌ای خضاب نکرد و سرمه نکشید و به مدت ۵ سال، در خانه هیچ هاشمی‌ای، دودی دیده نشد (غذایی پخته نشد)، تا این که عبیدالله بن زیاد – که لعنت خدا بر او باد – کشته شد.

فرارایان کوفه، به استاندار بصره «مُصعَب بن زبیر» پناهنده شدند و او را به نبرد با مختار تحریک کردند. مُصعَب نیز آماده نبرد شد و دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند؛ اما این بار، مختار، شکست سختی خورد و در دارالحکومه، تحت محاصره دشمن درآمد و در ادامه نبرد، کشته شد و باقیمانده یارانش نیز تسلیم شدند.

برپایه گزارش طبری، کشته شدن مختار، در چهاردهم رمضان سال ۶۷ و در ۶۷ سالگی او اتفاق افتاد. پس از شکست مختار، یارانش نیز تسلیم شدند؛ اما جمعی از بزرگان کوفه (از جمله عبدالرحمان بن محمد بن اشعث) با اصرار، مُصعَب بن زبیر را وادار کردند که دستور دهد همه آنان را – که به ۶۰۰۰ نفر می‌رسیدند – بکشند.

 یكی از زنان مختار نیز به‎دلیل حمایت از وی كشته می‌شود

از جنایاتی كه در آن روز اتفاق می‌افتد ـ با اینكه در آن زمان مرسوم نبود متعرض زنان شوند ـ این است كه یكی از زنان مختار از شوهرش تبری می‌جوید؛ ولی همسر دیگرش از مختار تعریف می‌كند و به همین دلیل، به دستور مصعب كشته می‌شود.

بسیاری از سپاهیان مختار ایرانی بودند و مختار به هر حال در حمله سپاه مصعب، برادر عبدالله‌بن ‌زبیر كشته می‌شود. همان‎طور كه گفته شد در آن زمان ۳ جناح بود كه یك جناح به وسیله ابن‌زبیر از بین رفت و پس از چندی سپاه عبدالملك به فرماندهی حجاج می‌آید و بساط ابن‌زبیر را برمی‌چیند و ابن‌زبیر در مكه كشته می‌شود و دوباره شام به كل سرزمین‌های اسلامی حاكم می‌شود.

ماجرای کشف مزار مختار

پس از شهادت مختار توسط مصعب بن الزبیر، پیکر او در دیوار دارالاماره مدفون شد. این قبر مخفی ماند تا اینکه آیت‌الله العظمی سید مهدی بحرالعلوم حدود ۲۳۰ سال پیش، در جست‌وجو برای یافتن بقایا و محراب مسجد کوفه برآمد.

با توجه به اینکه مسجد کوفه در آن زمان پایین‌تر از زمین‌های اطراف بود و امکان جاری‌شدن آب‌های سطحی در آن وجود داشت، ایشان تشخیص داد مسجد کوفه با خاک پاک پر و همسطح زمین‌های مجاور شود.

پیرو دستور آیت‌الله بحرالعلوم و هنگام عملیات همسطح‌سازی، قبری پنهان شده در انتهای راهرو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت دارالاماره پیدا شد که سنگ قبر آن به نام «مختار ثقفی» منقوش بود.

پس از یافتن قبر، «محسن الحاج عبود شلاش» ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راهرو را که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت، مسدود کرد.

2/5 - (1 امتیاز)
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.