داستان کوتاه مرد ثروتمند و دو فقیر علف خوار

داستان کوتاه مرد ثروتمند و دو فقیر علف خوار

در ادامه این مطلب از فارسی ها داستان کوتاه مرد ثروتمند و دو فقیر علف خوار را برای شما کاربران گرامی آماده کرده ایم .

امیدواریم دوست داشته باشید .

داستان کوتاه مرد ثروتمند و دو فقیر علف خوار

داستان کوتاه مرد ثروتمند

در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ دلنشین ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ماشین لوکس و گرانقیمتش ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

او ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪ و ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ .

سپس ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ علف خوردن آنها ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ .

ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ ؟

ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ جواب ﺩﺍﺩ ” ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ و ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ .

ﻭﮐﯿﻞ ﮔﻔﺖ : ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ .

مرد بیچاره گفت : ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ . ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﻫﻢ می توانی با ما بیایی .

ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺷﺶ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻡ !

ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭ .

سپس ﻫﻤﻪ آنها ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻧﺪ .

ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ مردان ﻓﻘﯿﺮ به وکیل ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ . ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﭙﺎﺱ ﮔزﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ .

ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺮﺳﻨﺪﻡ . ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ، ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺪﻭﺩ یک ﻣﺘﺮ ﺑﻠﻨﺪی ﺩﺍﺭﻧﺪ !!!

محبت بسیاری از آدم ها این گونه است .

همچنین در فارسی ها حکایت مرد فقیر از قابوسنامه عنصر المعالی را مطالعه فرمایید .

Rate this post
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.