داستان کوتاه دعای کوروش کبیر
در ادامه این مطلب از مجله آنلاین فارسی ها داستان کوتاه دعای کوروش کبیر را برای شما دوستان گرامی آماده کرده ایم .
داستان کوتاه دعای کوروش کبیر
گفته می شود که روزی بزرگان ایرانی و مریدان زرتشتی از کوروش کبیر خواستند که برای ایران دعای خیر کند .
کوروش نیز پس از ایستادن در کنار آتش مقدس این چنین برای ایران دعا کرد :
خداوند اهورا مزدا ..
ای بزرگ آفریننده ..
آفریننده این سرزمین بزرگ ..
سرزمینم و مردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار ..
دعای کوروش کبیر
پس از تمام شدن دعا عده ای در فکر رفتند و از کوروش کبیر پرسیدند چرا این چنین دعا کردی ؟
کوروش به آنها گفت : چه باید می گفتم ؟
یکی جواب داد : برای خشکسالی دعا می کردید .
کوروش بزرگ گفت : برای جلوگیری از خشکسالی انبارهای آذوقه و غلات می سازیم .
دیگری پرسید : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید .
کوروش گفت : قوای نظامی را قوی می سازیم و از مرزها دفاع می کنیم .
پرسیدند : برای جلوگیری از سیل های خروشان دعا می کردید .
کوروش پاسخ داد : نیرو بسیج می کنیم و سدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم .
و همینطور سوال پرسیدند و کوروش نیز جواب داد .
سپس یکی پرسید : شاها منظور شما از این دعا چه بود؟
کوروش با تبسم جواب داد :
من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر شوم و اقدام کنم ؟
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند و دروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد اولین دلیل آن دروغ است .