داستان آموزنده درباره عاشق شدن گرگ
همینک در مجله آنلاین فارسی ها داستان آموزنده درباره عاشق شدن گرگ را برای شما عزیزان آورده ایم .
امیدواریم که از خواندن آن لذت ببرید .
داستان آموزنده درباره عاشق شدن گرگ
گرگ هر شب به شکار می رفت اما دست خالی باز می گشت .
ﺷﺒﯽ ﮔـﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ که ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ را ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ گرفته بود و ﺑﻪ ﮔﻠﻪ می ﺁمد!
ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ از دیدن شکار او ﺷﺎﺩ شدند و ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ؟
گرگ ﮔﻔﺖ : یک شب در تاریکی بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد !
هر شب به خواست پایم که نه بلکه به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم .
امشب محو او بودم که ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ از دور ﺷﻨﯿﺪﻡ ، ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش …
آنچنان
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ
که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ
سهم دلم
ﻧﺼﯿﺐ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺷﻮﺩ …
همچنین خواندن داستان آموزنده درباره زیبا دیدن آدم ها را به شما کاربران عزیز مجله فارسی ها توصیه می کنیم .