انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید
همینک در داستان و رمان مجله آنلاین فارسی ها با موضوع انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید در خدمت شما عزیزان هستیم .
انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید
در ادامه تعدادی انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید با نگارش های مختلف آماده کرده ایم .
امیدواریم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیرد .
پیشنهاد می کنیم در قسمت کامنت ها ، انشاهای خود را با ما و دیگر کاربران فارسی ها به اشتراک بگذارید .
انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید ( اول )
امروز می خواهم ماجرای یک روز از مسیر خانه تا مدرسه را برای شما عزیزان بنویسم .
خانه ما تا مدرسه بسیار فاصله دارد به همین خاطر مجبورم هر روز ۶ صبح از خواب بیدار شوم .
صبح زود مادرم به اتاقم ما اید و با نوازش مادرانه و دستان مهربانش من را از خواب بیدار می کند .
کم کم چشم هایم را باز می کنم .
پس از اینکه آب به دست و صورتم زدم کمی سرحال می شوم .
به آشپزخانه می روم و در کنار پدر و مادر و خواهر و برادرم صبحانه را می خورم .
کم کم لباس هایم را می پوشم و برای رفتن به مدرسه حاضر می شود .
پس از آنکه لباس هایم را پوشیدم و آماده شدم به در خانه می روم و منتظر می ایستم تا سرویسم بیاید .
پس از آنکه سرویسم آمد و سوار شدم با دوستانم سلام و احوال پرسی می کنم .
در مسیر خانه تا مدرسه همه چیز دیدنی و جالب است .
مغازه ها یکی یکی باز می شوند و پدر و مادرها در حال خریدن نان و آش و سایر خریدهای خانه هستند .
بسیاری از دانش آموزان منتظر تاکسی و اتوبوس هستند تا به مدرسه بروند .
بسیاری افراد در حال بنزین زدن هستند و در صف می باشند .
برخی دیگر در پشت چراغ قرمز منتظر هستند .
چیزی که دیدنی است سرحالی و شادابی در اول صبح می باشد .
پس از اینکه به مدرسه رسیدیم آقای ناظم جلوی درب مدرسه بود و به بچه ها خوش آمد می گفت .
انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید
انشا درمورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید ( دوم )
رفتن به مدرسه در روزهای سرد زمستانی علاوه بر سردی هوا و یخبندان واقعا جذابیت خاص خود را دارد .
هنگامیکه صبح زود از سرما از خواب بیدار می شوم و بیرون را نگاه می کنم درحالیکه برف زیادی روی زمین جمع شده است .
صبحانه می خورم و آماده می شوم تا به مدرسه بروم .
کم کم راه می افتم و به سر کوچه می روم .
برای تاکسی صبر می کنم و پس از آنکه سوار شدم به بیرون نگاه می کنم .
یکی یکی مغازه ها کرکره های خود را بالا می کشند و خود را برای کسب پول حلال آماده می کنند .
پدر و مادرهایی که در صف های نانوایی برای خریدن نان تازه منتظر هستند .
بعضی مردم هم آش داغ خریده اند تا صبح زود با یکدیگر آش بخورند .
دست فروش ها نیز کار خود را آغاز کرده اند و آدامس ، کبریت و سایر اجناس ارزان را می فروشند تا پول درآورند .
دیدن درختان در روزهای زمستان در حالیکه برف روی آنها نشسته بسیار زیبا و دیدنی است .
از بازار که رد می شویم شنیدن فریاد بازاری ها بسیار جذاب و شنیدنی است .
ماهی فروش ها داد میزنند ماهی تازه ..
میوه فروش ها فریاد می زنند تا میوه های خود را زودتر بفروشند .
و در اخر به نزدیکی مدرسه می رسم و پیاده می شوم .
موضوع انشا آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید ( سوم )
وقتی گروه صبح هستیم صبح زود رفتگران زحمتکش را میبینم که به پاک کردن سطح شهر مشغول هستند .
همینطور که جلوتر می روم مغازه دارهایی که تازه مغازه را باز کرده اند و مشغول به تمیز کردن مغازه و وسایل خود هستند را می بینم .
سپس از دور بوی نانوایی و نان تازه به مشامم می رسد و معلوم است که آنجا نانوایی است .
سپس با زن و مرد هایی رو به رو می شوم که معلوم است هرکدام برای اهداف خاصی در حال رفت و آمد هستند .
هنگامیکه گروه ظهر هستم و به سمت مدرسه می روم دانش اموزان گروه مخالف را میبینم که از مدرسه تعطیل شده اند .
خیابان ها شلوغ است .
بوی کباب و بوی غذاهای دیگر از رستوران ها احساس می شود .
وقت ناهار است و بسیاری کارمندان از این فرصت استفاده می کنند تا ناهار بخورند .
به مدرسه می روم .
آفتاب به مدرسه می تابد .
به راستی که زیباست .
انشا درباره آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینید
همچنین در فارسی ها خواندن مطلب زیر را به شما عزیزان پیشنهاد می کنیم :
انشا درباره فصل زمستان سرما برف
۲۷ آبان ۱۳۹۷
سلام خیلی ممنون از انشا های زیباتون لطفا اگر میشه انشاهای صفحات بعد را زودتر بزارید